من زندهام تا با غم عشق تو مأنوسم
در زندگانی از همه غیر تو مأیوسم
دنیاست تاریک و دلم تاریکتر، اما
شعله گرفته از غم تو قلبِ فانوسم
دلتنگ، شبها کنج خانه روضهخوانِ تو
با چند سطری از لهوف اِبنطاووسم…
امسال هم از اربعینت آه! جا ماندم
حسرتزده؛ من! که همه”ای کاش”و”افسوسم
شب خواب دیدم: صبح با خورشید میآیم
من در طریق کربلا از تربت طوسم
یک قطرهی پرشور در رودی روان از اشک،
در راهِ اقیانوسم و دلخوش که پابوسم…
پرواز خواهم کرد بیصبرانه سوی تو
هرچند در زندانِ تن بدجور محبوسم
باید بیایم با تمام سیبهای سرخ _
در پای موکبها، وگرنه زود میپوسم!
پیش تو مُردن عاقبت: این است رؤیایم
دور از تو مُردن عاقبت: این است کابوسم
ناشکر هرگز نیستم، شکر خدا من هم
دارم ضریحت را میان خواب میبوسم…
سراج الدین سرایانی