روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

زلیخا بنی ایمان – 2025-10-05 12:04:44

بسم اللهِ مَجراها و مُرساها

طوفانی در راه است،
سهمگین تر از همه ی بادخیزهای پیشین!
فراتراز طوفان نوح،
بادخیزی که کوه ها را می بلعد،
درختان را رنده می کند،
خاک آدمیان را به توبره می کشد!
طوفانی فانی گر
آنی،
ناگهانی،
باور نمی کنید!
می دانم باور نمی کنید،
اما من به وضوح کوله باری از پشم های چیده می بینم
که سبک تر از بهمن های زمستانی قطب، طومارشان در هم پیچیده می شود،
و خیل هَراسیدگانِ را
که به هرسویی فرار می کننند!
مادرانی که فرزندان‌شان را زیر پا می گذارند، تا از چینه های نا امن، خود را به آن سو بیندازند!
برادرانی که همخون را
به بهانه ای واهی وا می گذارند،
دوستانی که
حق صحبت را با جستن جان پناهی معامله می کنند!
اما
اما در دورجای افق، کشتی گلرنگ
کوه لنگری در خشم و خروش آب سینه می ساید و
به پیش می رود
و سروش وار، سرودی در هاله ی رنگین کمان پیرامونش،
طنین انداخته است که
– من رکبها، نجا
– و من ترکها غرق!
این سفینه ی آشنا،
چارده بادبان به حمایت و هدایت برکشیده است!
جان پناهی امن
در میان خیزاب های سهمگين!
این کشتی نجات
که سینه بر خروش قُلزم می کشد،
ناخدایی خدایی دارد،
آرامشی مثال زدنی!
و بیرقش
پیراهنی است خونین!
که برای همه رادارهای جهان شناخته شده است!
این کشتی،
اگر چه گاهی در زاویه هایی از تاریخ پهلو گرفته است،
اما هرگز از جنبش و تابش خویش باز نایستاده است.

اینک چهارده قرن است که این جاریِ چارده بادبان،
همچنان
غریق های سعادتمند را بر می کشد!
حرز نوح
ذکر یونس،
چشم زخم یوسف،
چوبدست موسی،
نوشداروی خضر
همه
درعرش پایه های این سفینه
متبرک شده اند!
مثل اهلبیتی، کمثل سفینة نوح!
این کشتی،
در اقیانوس های ناشناخته راه بریده است،
هزاران گره،
مرزهای نا مکشوف را گشوده است!
عطر همه ی جزیره های گل افشان
و طراوت همه تالاب هایِ طلب نشده
در آن شناور است!

انگار موجی به سویم می آید،
کاش دستم به آن کشتی برسد!

زلیخا بنی ایمان
شیراز

دسته بندی