روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

زلیخا بنی ایمان – 2025-10-05 12:15:55

دلِ دریا
از دل زینب نگفتم…
گفتم اربعین هم شد،
همه رفتند خانهٔ خود،
اما از دل زینب نگفتم!
همه پیاده رفتند،
پا به پای جاده رفتند،
اما زخم پای زینب را نگفتم.
همه با عشق رفتند، اربعین،
زینب در عمق عشق اربعین ماند.
نه از دل امام سجاد گفتم،
نه از عهد سیدالساجدین،
راز پنهان زینب و سجاد را نگفتم،
چشم راست زینب را،
پا به پای زینب را نگفتم.
قرارهای پنهانی،
راه به راه شعیه را نگفتم،
آغاز یک حماسهٔ پنهان،
یک حماسهٔ باشکوه،
آتش زیر خاکستر،
که پس از چهارده قرن،
شعله‌ور شد،
خروش شد،
سیلاب شد،
رودی مواج از نجف تا کربلا،
برعکس حرکت فرات،
اما خروشان‌تر از فرات!
حماسه‌ای بلند مانند کوه استوار،
زنجیر به پای زینب،
آتش خیمه‌ها را،
تو با غیرتت جواب دادی.
نمایشنامه‌ای جهانی…
از دل زینب چه بگویم؟
از دل سجاد چه بگویم؟
نگفتم چه دیده‌اند، نگفتند…
حماسه‌ای محدود،
با کرانه‌ای ناپیدا…
تو بیمار نبودی،
تو درمان مذهب بیمار بودی.
سرت بر نیزه نرفت،
که دیدن سر بر نیزه جانکاه است!
عزم تو راسخ‌تر از زنجیرهایی بود
که پای نحیفت را می‌فشرد.
از گریهٔ شبانهٔ تو چه بگویم،
که جادهٔ خشک را به دریا پیوند می‌زد؟
آتش خیمه‌ها را نگفتم،
نگفتم از صف زنجیریان پای آبله…
تو سجادِ ابو سجادی،
خاک‌نشین پاک نهادی،
که در بقیع،
به تواضع در خاک،
سجاده گسترده‌ای…
تو علی دومی،
که دومی ندارد.
ما أریت جمیلا!
سالاری زینب کنار سجاد!
ادامهٔ حسین، نسل به نسل از تو جریان دارد،
پسر حسین و دختر حسن!
تاریخ‌ها می‌نویسند،
تغزیه‌ها به نمایش جهانی می‌رود،
نمایشنامه‌های تاریخی شکل گرفته،
اما نگفتن‌ها مانده است…
تو از پاک‌نژاد ایرانی،
نسبتی که افتخار ما را
تا دور جای تاریخ سلسلهٔ ساسانی می‌کشاند…
ای بزرگ‌زاده،
ای مرد باشکوه محراب!

زلیخا بنی ایمان

شیراز

دسته بندی