عروج
وقتی دلم گرفته حال و هوا عجیب است بگذار پایِ باران، مُردن که عنقریب است
بالا کشیدن از سرو، بی نردبان محال است افتاده در بیابان هرکس که فکرِ سیب است
دلبر در آسمان است، کوته نظر زمین است فرقَ است بینِ عیسی(ع) با آنکه بر صلیب است
بر نیزهها شقایق، در خون کشیده شیرین نقّاش تا خدا هست این صحنه بی رقیب است
از عشق مات و مبهوت، صنعا دمشق و بیروت ایران علیه طاغوت، منظومهی حبیب است
هرجا برای خورشید از خوابِ خوش گذشتیم
شب را جواب کردیم، از بابِ خوش گذشتیم
در شهر خورده نانی هرکس به نرخِ امروز در خوابِ خوش نبیند هرگز هوایِ نوروز
لبخندِ شاد طوطی در پرگرفتنِ اوست تکرارِ حرفِ نادان، باشد قفس سیهروز !
ماهی درونِ خشکی جان را به لب که میدید آتش گرفت و میگفت با نالهای پُرَ از سوز:
یک روز خواهد آمد، کشتی به روی دریا عزمِ سفر نداری ای قلبِ آتشَ افروز ؟
هرچند خفته یک شهر، دور از نگاهِ فرهاد هرگز نمیرد عاشق تا جان دهد جگرسوز
مجنون به بید نسپار، زلفت به باد نسپار
در شهرِ عاقلان عشق، دستِ تضاد نسپار
ایمان دکان ندارد، نامهربان ندارد شغلی که نان ندارد، خوابِ گران ندارد
(( کشتی نشستگانیم ای بادِ شُرطه برخیز ))1 وقتی که بالِ سیمرغ، جز بادبان ندارد !
هرکس که آسمانی است گردِ زمین نپیچد شاهینِ بختِ عاشق جز آسمان ندارد
“پای برهنه” می رفت، میگفت با مغیلان: عاشق بدون معشوق، گویی که جان ندارد
(( کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد ))2
(( قلبی لِقلبکم سِلم ))، إنّی لَکُم مُسَلِّم3
پروانه نیمه جانَ است در شعلهات مُعلّم
چشمی ز شیشهی عطر، در واژهها غزل ریخت هر أَربعین پیاده، دنبالِ تو زُحل ریخت
بر تشنگانِ عیّوق، لبها اگر تَرَک خورد در پایِ خون و آتش، ترسیدنَ از اَجل ریخت
دریا به کامِ خشکی میخانه را که میبُرد از بوسههای باران، در حلقِ هر گُسل ریخت
خورشید پُر فروغت از هر طرف که گُل کرد در کامِ لالههایت، أَحلی مِنَ العَسَل ریخت
ما ملّتِ حسینیم(ع)، در مکتبِ خمینیم(ره) مهتاب تا ابد نور، بر آینه بغل ریخت
با قطرهای ارادت، عطرِ حَرَم شکفته
از شاخهی نباتت، دستِ کَرَم شکفته
ساقی درونِ چِلّه پُر کرده چشمِ آهو آرش کمان گرفته در مرز پُر هیاهو
دیوارِ چین ترک خوردَ از نازِ شصتِ فرهاد کشور گشوده شیرین با پیچ و تابِ گیسو
مضمون وصفِ شیرین، شهدِ سکنجبین است هر روز در به در کیست؟ زنبور پایِ کندو
تصویرِ شیشهی عمر یکجا به گل نشسته چون چشمِ دل شکسته در خاکِ آب و جارو
خطِّ مقدّمِ عشق، گُل کرده پای ابرو در قلب آب و آتش کشتی گرفته پهلو
(( تا کربلا رسیدن یک یا حسین(ع) دیگر ))4
از این قفس پریدن یک یا حسین(ع) دیگر
از اَشک مانده یک تن، از سر جدا رسیده جانهای پاکِ یاران بی ادّعا رسیده
خورشید بر دَکَل شد، با نخل هم مَحَل شد در دیدبانی عشق، شمسُ الضُّحی رسیده
سیمین سبویِ صبر و سقّای یاس و یاسین بستانِ سرو و نسرین، صاحب لوا رسیده
بر دوشِ هر سواری سبز قبا نشسته از قاف قلبِ قرآن، دارالشفا رسیده
در فکّه و هُویزه، خمپاره بود و نیزه گردانِ لاله گُلگون تا کربلا رسیده
از واژهها گذر کرد، باران به دل نظر کرد
بر سینهی بیابان، سینهزنان اثر کرد
تا گرد و خاک افتاد، دل سینه چاک افتاد گفتی أعوذُ بِاللّه، شیطان به خاک افتاد
(( وَ العادیاتِ ضَبحا، فَالمورِیـات قَدحا ))5 قرآن بخوان که ساقی چشمش به تاک افتاد
میخانه مات و مبهوت انبار کرده باروت از پیچ و تابِ اَبروت خواب و خوراک افتاد
رودی به خاکِ جیحون اروند باد و مجنون تا پیشِ پای لیلی، نقشِ پلاک افتاد
در انتهای روضه، چشمم به آب افتاد در پیشِ مشک عبّاس،”روحی فِداک” افتاد
(سَرو)
2و1 : حافظ شیرازی
3 : قلبی لِقلبکم سِلم : قلبم تسلیم قلب شماست ،
فرازی از سه زیارت امام حسین(ع) (زیارت وارث امام حسین(ع) ، زیارت امام حسین(ع) در عید فطر و قربان و زیارت اربعین امام حسین(ع) ) که در کتاب شریف کلیّات مفاتیح الجنان شیخ عبّاس قمّی آمده ،
معنای مصرع : قلبم تسلیمِ قلب شما ، همانا من تسلیم شمایم
4 : گوشه ای از شعر زیبای استاد حبیب الله معلّمی که در زمان دفاع مقدّس با نوای حاج صادق آهنگران طنین انداز بود ، ای لشگر حسینی (ع) تا کربلا رسیدن یک یا حسین(ع) دیگر
5 : سوره عادیات ، آیات اوّل و دوم ،
ترجمه از تفسیر نمونه : سوگند به اسبان دونده ای که نفس زنان (به سوی میدان جهاد ) پیش رفتند ، و سوگند به آن ها (که بر اثر برخورد سمشان به سنگ های بیابان) جرقّه های آتش افروختند .
شناسنامه اثر
نام اثر : عروج
نوع شعر: کلاسیک
قالب اثر: ترکیببند
وزن عروضی : مضارع مثمن مخرب (مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن)
توجّه : فایل اثر با فونتِB Nazanin 12 و در وُرد 2019 تنظیم شده است .
مشخّصات اثر
نام اثر: عروج
قالب: کلاسیک
شاعر: مجید مرادی