دل من هر سال در این روزها، با شوق زیارت امام حسین علیهالسلام و پیادهروی به سوی کربلا تپش میکرد. پیادهروی اربعین برایم نه فقط سفری جسمانی، بلکه تجربهای معنوی و عمیق بود؛ سفری که در هر گام آن، باری از درد و عشق به حسین را حمل میکردم. هر قدم که برمیداشتم، به یاد آن روز عاشورا، به یاد لبان تشنه و دلهای شکسته، اشکهایم بر زمین میریخت و هر لحظه، قلبم را به ضریح مقدس نزدیکتر حس میکردم.
اما امسال، تقدیر سرنوشت دیگری برایم رقم زد. امسال نتوانستم در میان سیل عاشقان، به سوی کربلا حرکت کنم. پاهایم از رفتن بازماند و دلم در حسرت قدم زدن در راهی که به حرم حسین میرسد، ماند. هر روز و هر شب، این درد و حسرت چون خنجری در قلبم فرو میرود؛ که چرا نتوانستم در کنار زائران، پیاده به سوی کربلا بروم، چرا از فیض زیارت اربعین محروم شدم؟ این سؤالی است که هر لحظه از خود میپرسم و در پی یافتن جوابی برای آن، اشکهایم بیوقفه جاری میشود.
اما در دل این حسرت بزرگ، خداوند هدیهای دیگر به من عطا کرد. گرچه از زیارت پیادهروی امام حسین جا ماندم، اما توفیق یافتم که به دیدار رهبری که نور چشم و چراغ راه ماست، بروم. همان رهبر عزیزی که قلبهایمان را به عشق اهل بیت گرم نگه میدارد و هر سخنش نوری است در ظلمت روزگار.
وقتی به دیدار رهبر عزیز رفتم، قلبم پر از شوق و دلتنگی بود. هر قدمی که به سوی محضر او برمیداشتم، حس میکردم که این دیدار، مرهمی است بر دل شکستهام. لحظهای که در حضورش ایستادم، نگاهش آرامشی عجیب به روحم بخشید؛ انگار که تمامی دردها و حسرتهایم به یکباره از یادم رفت. سخنانش همچون آب زلالی بود که بر قلب تشنهام ریخت و جانم را سیراب کرد.
آری، هرچند از پیادهروی اربعین جا ماندم، اما این دیدار، خود زیارتی بود که دلم را آرام کرد. دیداری که در آن، معنای واقعی ولایت و رهبری را با تمام وجود حس کردم. رهبری که خود، عاشق و دلداده اهل بیت است و هر سخنش، ذکری از امام حسین و عاشورا را در دلها زنده میکند.
این تجربه، به من نشان داد که شاید گاهی از نعمتی بزرگ محروم شویم، اما خداوند درهای دیگری را به روی ما باز میکند؛ درهایی که شاید در نگاه اول کوچک به نظر برسند، اما در حقیقت، راهی به سوی معرفت و عشق بیشتر به اهل بیت و رهبریاند.
اکنون، با قلبی پر از امید و آرامش، به این فکر میکنم که شاید این محرومیت، مقدمهای بود برای درک عمیقتر از عشق و ارادت به امام حسین و رهبر عزیزمان. هرچند دلم هنوز در حسرت زیارت کربلا میسوزد، اما با یادآوری آن لحظات نورانی در حضور رهبری، قلبم تسلی مییابد و چشم به آیندهای روشنتر دارم؛ آیندهای که شاید در آن، دوباره توفیق یابم که هم به زیارت پیادهروی اربعین بروم و هم در محضر رهبر عزیزمان، عشق و ارادتم را تازه کنم.
این حسرت، این اشتیاق، شاید هرگز از دلم پاک نشود، اما امید به فردایی بهتر، مرا زنده نگه میدارد. به امید روزی که با قدمهای استوارتر و قلبی پر از عشق، به زیارت کربلا بروم و در کنار رهبر عزیزمان، به آنچه آرزویش را دارم، دست یابم. تا آن روز، با تمام وجود، عاشقانه منتظر میمانم.
محمدحسین صداقتی