این (مای بارِد) نیست، این آرام جان است!
جان تمام شهر اینجا در امان است…
با شیوهی چشمان ساقی مستمان کرد،
این می که در آغوش صدها استکان است
بیش از شراب کهنه، گیرا بود این می،
این شربت سرخی که طعم زعفران است
صد آیه در مشایه نازل میکند نور،
شأن نزولش، اشکهای جاودان است
عشق تو را پیر و جوان در سینه دارد،
در قلب هر موجی است، درّی که گران است
فرقی ندارد فارس با چینی و هندو
اینجا عرب با ترک و افغان همزبان است
#
چون بال در آوردم و پروانه گشتم،
باریدم از شوق گلی که میزبان است…
یک عمر گفتم که حرم را روزیام کن!
میگفت مادر که خدا روزیرسان است!
الحمدلله آمدم با یک جهان اشک،
سمت حرم که مرکز ثقل جهان است…
بین طواف کهکشانی مست دیدم،
پای گل خورشید سرخی در میان است…
اینجا تمام خلق سر بر سجده دارند،
شاه جهان، جاروکش این آستان است
حل شد تنم چون قطرهای در سینهی موج
در خیل جمعیت که چون آب روان است
جان میدهم در هر قدم زیرا که این راه،
میعادگاه حضرت صاحب زمان(عج) است…