ای نفسهای تو رستنگاه عطر یاسها،
خم شده از غیرتت پشت تمام داسها
با تب پای پیاده از مسیر اربعین
جابجا گردیده کل مرزها، مقیاسها.
موج در موج شکوهت درنمی گنجد دریغ
در بیان شعر و در چشم تر عکاسها
خون تو تا در زمان جاریست از گرمای عشق
از زمین خونرنگ می روید گل ریواسها
با دل و جان بنی آدم چه کردی ای شگفت…
هر زمان می جوشد افزون تر تب احساسها
قطره را یارای بردن نام اقیانوس نیست
جان فدا کردند در پای شما عباسها