سوغات اربعین سید محمد حسین ابوترابی

جامانده بنا نبود که تنها به کربلا بروی مرا زمین بگذاری و بی‌هوا بروی اگرچه باید در راه عشق با سر رفت بنا نبود ولی بی سر و صدا بروی کنار هم بودیم و گمان نمی‌کردم شبیه تیر شوی از کمان رها بروی بگیر درس وفا را ز حضرت عباس نبود رسم رفاقت که خود جدا بروی مرا اگر چه نبردی، دلم پی ات آید شبیه کوله ی پشتت به هر کجا بروی نشد نصیب دلم ،اربعین پیاده روی خوشا که یک دو قدم هم به جای ما بروی عمود هیجدهم را بوی فاطمه دارد که با اجازه ی او سوی کربلا بروی سید محمد حسین ابوترابی بیعت اربعین عشقت شده است باز عیان سینه می‌زنیم با ابرهای فصل خزان سینه می‌زنیم جاریست چشمه دل ما سمت کربلا تا بیشتر شود جریان سینه می‌زنیم نوروز واقعی است محرم به خاطر خانه تکانی از دل و جان سینه می‌زنیم مولا نداشته است نیازی به کار ما بیدار شو تاک شود دلمان سینه می‌زنیم آتشفشان عشق تو تا از وجودمان بار دیگر کند فوران سینه می زنیم با یاد سینه ات که برآن سنگدل نشست افتاد ناگه از ضربان سینه میزنیم با یاد دستهای رشیدی که داشتند لب تشنگان امید به آن سینه می‌زنیم دریا شدیم شور حسین است در میان در اربعین کران به کران سینه می‌زنیم تا دست‌های بیعتمان را نشان دهیم کوری چشم دشمنتان سینه می‌زنیم سید محمد حسین ابوترابی کربلای زینب این شگفتی ز کربلای تو بود؟ یا که از کربلای زینب تو؟ عاشقان مبتلا به صبر شوند، صبر شد مبتلای زینب تو مثل دانه که روی خاک افتد، بعد از آن سروِ سربلند شود ارزش صبر رفت بالاتر، تا که افتاد پای زینب تو بود آتشفشان آرامش، با چنین داغ های پی در پی کوه پاشیده می شود از هم، گر نشیند به جای زینب تو چوب بود و سر مقدس تو، تشتِ دشمن ز پشت بام افتاد بین مجلس چه گرد و خاکی کرد،آتش بی هوای زینب تو عاشقان یک به یک اضافه شوند، دشمنان دم به دم کلافه شوند می رود تا قیامت ای مولا، کاروان در لوای زینب تو اربعین می روم قدم به قدم،با اسیران تو به سوی حرم یا حسین غریب می گویم، می شوم همنوای زینب تو سید محمد حسین

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.