سوغات اربعین معصومه رجبی

                           (بسم رب الحسین)

می‌گویند کربلا نرفتن سخت است، اما کربلا رفتن سخت ‌تراست ،راست گفتند.چندین سال بود در آرزوی کربلایی شدن میسوختم که بالاخره آقا در این اربعین به این دوری پایان داد و طلبید . تا کارها انجام شود و مسیر طی شود و بروم و روبروی ضریح آقا در وسط بین الحرمین قرار بگیرم کلی سختی کشیدم. تازه فهمیدیم این مسیر سختی دارد و باید این سختی‌ها را به جان خرید از طرفی چیزی که غیر قابل باور برایم بود این مسئله بود که مایی که در خانه‌های خود راحت و روی تشک نرم و آسوده زندگی می‌کردیم در آنجا راضی به خوابیدن روی موکت یا حتی زمین خالی هم می‌شدیم. در نهایت همه این مشقات با دیدن حرم از یاد رفت. آقا جان حالا من بودم و حرم شما و کلی حرف‌های رو دلم. به ضریح نگاه کردم و با چشم‌های تار شده‌ای که اشک از آن می‌آمد و سراسر بغضی که در گلو مانده بود با ایشان خلوت کردم ،بهشت روی زمین که میگفتند گویی همینجاست ،همینجا که چند میلیون زائر نفس می‌کشند. آقا جان تنها نیامدم ،با همسری آمدم که عشق شما در وجودش ریشه دارد و خداراشکر میکنم که چنین کسی را که عشق شما در قلبش هست پیش روی من گذاشتید.

وقتی حرف‌هایم تمام شد این بار به خاطر مظلومیت و تنهایی آقا گریه امانم را برید به عاشورا فکر کردم، به اسارت خانواده‌اش ،به سختی‌هایی که یک هزارم آن را ما درک نکردیم. حالا ما با غم و اندوه به سمت کربلا در اربعین قدم برمی‌داریم ولی با کمترین سختی؛ چون جای خوابمان ،غذایمان و در کل همه چیز را برایمان فراهم کرده‌اند. و حالا که می‌خواهیم به کشور و شهر خود برگردیم این وداع برایمان سخت و دشوار است و با کوله باری از دلتنگی برمیگردیم.فقط دعا میکنیم آخرین اربعین و آخرین سفر کربلایمان نباشد .الهی آمین !

                                                           الحمد الله کما هو اهله

 

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.