«اربعین »
آخرش دل را به دریا میزنم با جادهها
میشوم با عشق تو همسایهی آمادهها
جز تو را «آقا» نخواندیم از همان آغاز راه
عاشقیم از کودکی ما بچه هیئت زادهها
مادرم دست مرا با طبل و سنجت یار کرد
بازیام بودهست در صفها و با سجادهها
زخم و تاول هم حریف شوق و شور ما که نیست
خستگی کاری ندارد با دلِ دلدادهها
در حرم هر زائری دیدم کلامش ساده بود
دوست میداری گمانم بیشتر افتادهها
اختیاری نیست در این بیقراریهای ما
کارها داری تو آقا با دل آزادهها
پروین جاویدنیا