سفر اربعین ، توفیقی است که عنایت و لطف ارباب را همراه خود دارد.
در بیست و هفتمین روز از مرداد ماه ۱۴۰۳ ، توفیق سفر نصیب من و تعدادی از دوستان شد. نیت سفر را در سر داشتم اما توفیق حاصل نمی شد ، روز قبل از سفر ، حمید ( دوست و همکارم ) زنگ زد که علی ، یکی از همسفران استعفا داده و یک جای خالی فراهم شده ، من که شوق این سفر را داشتم سریع قبول کردم و متوجه شدم که توسل به حضرت رقیه (س) سبب حصول توفیق شده است.
شنبه ساعت پانزده ، شروع حرکت به سمت مرز خسروی بود. کاروان شامل ۴۴ مرد ، زن و کودک بود.
زمزمه ذکر یاحسین ، ندای نوحه مداح کاروان و روضه های حاج رضا تا مرز در اتوبوس میپیچید. سفر بسیار معنوی و دلنشین بود.
پس از چند ساعت و گذر از همدان ، به کرمانشاه رسیدیم. استراحت های کوتاهی باتوجه به شلوغی جاده و سیل عاشقان ارباب داشتیم.
ساعت سه نیمه شب به مرز خسروی رسیدیم. از اتوبوس پیاده شده و به سمت مرزبانی حرکت کردیم. ناگاه یکی از همسفران متوجه شد که به اشتباه گذرنامه فرزندش را همراه آورده و در ادامه نیز یکی دیگر از همسفران دانشجو که سهل انگاری کرده بود و در سامانه برای مجوز خروج از کشور اقدام نکرده بود ، پشت مرزبانی نگه داشته شدند.
اما وقتی ارباب آدمی را طلبیده باشد ، هیچ چیز مانع آدمی نمیشود، ساعتی بعد کار آن دانشجو با همکاری نیروی مرزبانی انجام شد و در ادامه متوجه شدیم ، پدر حمید کلید خانه را به همسایه داده بوده تا در طول سفر به خانه سر بزند و او نیز برای سفر طلبیده شده ، در نتیجه آقای همسایه ، پاسپورت پدر حمید را نیز همراه خود راهی مرز کرد. اینچنین است ! اگر ارباب آدمی را بطلبد تمامی چاله های مسیر هموار میشوند…
پدر حمید در مرز تا رسیدن گذرنامه ماند و ما راهی نجف شدیم ، قرار بر آن شد که در مسجد حکیم نجف وصال دوباره کاروان و جاماندگان مرز باشد.
در مرز به دنبال ماشین با ظرفیت ۴۴ نفر و حداقل کرایه بودیم. گرانی بنزین در عراق هزینه ها را افزایش چشمگیری به نسبت پارسال داده بود. بالاخره یک اتوبوس با هزینه ۱۵ دینار یافتیم و راهی نجف شدیم.
شور و شوق زیارت در چهره افراد نمایان بود.
گرمای عراق ، سختی مسیر و اتفاقات مسیر ، هیچ کدام از اشتیاق زیارت نکاسته بود و بر آن می افزود.
در مسیر از شهر بابل عراق گذشتیم ، برخلاف تصورات که عراق کشور بیابان و شن است ، صحنه های زیبا و سرسبز از طبیعت و رود های پر آب را تماشا میکردیم و سبب اصلاح تصورات شد.
در نجف در جوار مسجد حکیم تا شب منتظر اجماع همسفران و جاماندگان بودیم ، دو نفر از اعضای کاروان به دنبال خانه ای جهت اتراق یک روزه در نجف راهی گشت و جستجو شدند.
یک شب در نجف در خانه عراقی های مهمان نواز بی منت ماندیم.
آنها از جان و مال برای اباعبدالله خرج میگذاشتند و رسم آنها بر آن بود که پس از زوار شام بخورند و از تبرک زوار استفاده کنند.
از موارد جالب این سفر همین مخلص بودن خدام الحسین عراقی بود.
در هر کجای دنیا و در هر مجلسی ، شما به یک فرد بگویید که تو نوکر و خادم فلان شخص هستی ، غضب کرده درگیر میشود….
اما در اربعین همه چیز متفاوت است !
خدام به خادمی ارباب میبالند !
از زوار میخواهند که آنها را غلام و کنیز حسین (ع) صدا کنند !
آن فرد که تا دیروز بزرگ خاندانی بود ، امروز خود را کوچک کرده و برای زوار خدمت میکند چون میداند بزرگی آدمی جز با عنایت امام حسین (ع) و خدمت برای او فراهم نمیشود!
در مسیر حرکت حرکت زیبایی در یکی از موکب های شیعیان هندوستان دیدم.
برای مجد قرآن و پاسخ به اهانت غرب شیطانی به کتاب خدا ، جلسه تکریم و قرائت قرآن برگزار کرده بودند.
آری ! اربعین با همه جای دنیا با تمام موارد معمول متفاوت است !
در آن یک شب اقامت در خانه پدری _ نجف امیر المومنین علی بن ابیطالب _ به زیارت حرم رفتیم ، انگار نه انگار مسافت طولانی آمده بودیم ، در سفر های غیر اربعین معمولا پس از این مسافت به استراحت میپرداختیم اما زیارت اربعین فرق دارد...
اینجا شوق زیارت ، انتظار دیدار ضریح و اشتیاق محضر پدر بر خستگی جسمانی غلبه دارد. چون روح در معنویت غرق شده و قدرت فراتر از جسم مادی دارد.
آن شب ، ماندگار ترین شب عمر ما بود. تا صبح در حرم بودیم و هر یک از افراد کاروان به خودسازی معنوی میپرداخت. یکی قرآن میخواند و ثواب تقدیم روح مطهر امیرالمؤمنین میکرد، دیگری نوحه میخواند و سینه میزد ، آن یکی روضه حضرت زهرا ، دیگری مشغول نماز و دعا بود و… همگی قدر این عنایت را میدانستیم.
صبح فردا ، حرکت به سمت عمود یک از عمود های فرعی آغاز شد.
خداحافظی از حرم شریف نجف سخت بود اما ذوق زیارت کربلا محرک حرکت شد.
حرکت بعد از نماز صبح آغاز شد. نماز صبح های اربعین هم از نماز صبح های قبل از آن ، متفاوت تر است و آرامشی خاص دارد.
عمود های فرعی با پیروی از تابلو های مسیر یکی یکی طی میشد.
نزدیک صلاة ظهر ، به سمت خانه ای که توسط آقای دوستی پیدا شده بود برای نماز ظهر و ناهار حرکت کردیم.
در این خانه نیز ، همچنان مورد لطف صاحب خانه ، آن مرید اباعبدالله بودیم.
به لطف و مدیریت امام حسین (ع) این جمعیت انبوه زوار در این سالهای اربعینی ، نه کسی بی سرپناه مانده و نه زائری گرسنه مانده است.
به پیشنهاد همسفران ، از پیکسل های با نقش حاج قاسم و یاحسین بعنوان هدیه و یادگار به کودکان صاحب خانه دادیم.
این عمل سبب وحدت بیشتر مردم ایران و عراق میشود.
از طرفی تشکر و روحیه ای به خادمان بی مزد و منت است.
صاحب خانه ما را شگفت زده کرد !
چند تسبیح متبرک به خانه خدا ( کعبه ) به ما هدیه داد …
ما منتظر هدیه و یا جبران نبودیم اما کرامت بالای خادم الحسین عراقی ، این هدیه گرانبها را نصیب ما کرد.
پس از نماز و ناهار ، با عکس یادگاری و چند کلمه عربی از صاحب خانه تشکر کرده و راهی ادامه مسیر شدیم.
عصر آن روز با حرکت از مسیر میانبر به عمود ۵۳ رسیدیم. قرار بر استراحت در یکی از خیمه ها شد. روز اول پیاده روی بود و قصد فشار بسیار بر پا ها را نداشتیم. از طرفی با وجود زنان و کودکان در کاروان ، باید آنان را نیز در نظر میگرفتیم.
روز دوشنبه بعد نماز صبح حرکت آغاز شد.
ایستگاه توقف بعدی ، عمود ۵۵۰ بود.
در صبح تقریبا خنک پیاده روی آغاز شد.
ذکر ظهور و صلوات بر ائمه نجوای زائران بود.
مواکب ایرانی ، عراقی ، پاکستانی و…. از تمام کشور ها دیده میشد.
همگی در لباس خادمی ، مفتخر به خدمت زوار الحسین بودند. لقب دکتر ، مهندس ، پرفسور و…. همه را پشت در های اربعین رها کرده بودند و اینجا فقط لقب خادم و نوکر امام حسین را قبول داشتند.
یا امام حسین ! این عظمت و حلاوت خدمت به تو عجب موهبت ناشناخته ای است !
درک آن برای من دشوار است ، چگونه میشود فرد از همه چیز خود میگذرد تا لحظه ای به عشق شما خدمت کند !
آنها چه چیزی درک کرده اند ؟!
هان ! آری ، شیرینی و حلاوت عشق به تو را چشیده اند …!
اربعین تماما زیبایی است ، چون در همه جا نشانه ای از زیبایی رب دیده میشود…
هر خادم از هر چه داشت برای امام حسین (ع) خرج میکرد.
یکی با میوه ، یکی با غذا و… با هر چه در توان داشتند برای زائر خدمت میکردند.
نماز ظهر و عصر را همراه گروه سه نفره مان ، در یکی از خیمه ها با برادران عراقی به جماعت خواندیم.
این کنار هم بودن ملت ها ، این وحدت با هدف زیارت اربعین ، نعمت و رحمت اربعین است.
ترک زاده بودیم و مسلط به زبان ترکی ، با زائران کشور آذربایجان صحبت و خوش و بش کردیم.
زائران اربعین کشور آذربایجان از سخت شدن مسیر به نسبت سال قبل میگفتند: امسال دیگر برخلاف سال قبل ، باید ابتدا به گرجستان پرواز میکردند، در ادامه به ایران و در نهایت به عراق می آمدند.
متاسفانه برخی دولت مردان غرب پسند تمام توان خود را برای سخت کردن و منصرف کردن زائران کشور هایشان از زیارت ارباب به میدان آورده بودند.
اما کور خوانده اند ! عشق اباعبدالله بر تمام محدودیت ها غلبه میکند.
پس از بحث و خوش و بش ، مسیر را ادامه دادیم.
عصر و غروب هر یک از گروه های کاروان ، به عمود قرار رسیدند.
آقای سازگار پای عمود نظاره گر و منتظر گروه های کاروان بود.
در خانه ای که هماهنگ کرده بودند ، برای شام و نماز اقامت کردیم تا فردا صبح راهی ادامه مسیر شویم.
هر شب همچون عادت همیشگی ، مراسم عزاداری و سینه زنی کاروان بر پا بود.
به هنگام عزاداری ، نوحه فارسی و ترکی خوانده می شد. اما صحنه جالب آنکه عراقی ها با آنکه زبان ما نمیدانستند اما انگار نوحه امام را درک میکردند، انگار کامل متوجه میشدند! با ما گریه میکردند، با ما ذکر میگفتند و سینه میزدند.
اربعین یعنی همین ! یک دل و یک زبان شدن آزادگان !
روز سه شنبه حرکت مجدد شروع شد.
تماشای زیباهایی که هیچ گاه تکراری نمیشود را مشغول بودیم.
خوشا به سعادت تمامی خادمان !
همه از هر تخصصی اینجا هستند ، اینجا برای خدمت ، تا مبادا زائر را سختی و مشقتی همراه شود.
از خیاط ، کادر درمان ، تعمیر کار چرخ دستی و…. اینجا هستند چون لیاقت خدمت شامل آنها شده است.
عمود هزار محل توقف غروب حرکت کاروان ما شد ، یکی از عراقی ها ما را به خانه خود دعوت کرد.
نیازی به شرح چگونگی پذیرایی نیست زیرا مهم آن است که طیب باشد و لذید است چون تبرکی امام حسین (ع) است.
گرچه عراقی ها از هیچ تلاشی برای آسایش زوار دریغ نکردند.
در تمامی این مدت ، برای زائران اینترنت فراهم کردند تا زائران با خانواده تماس اینترنتی گیرند. آری آنها عاشق امام خویش هستند و برای زائران ایشان جان هم میدهند.
روز چهارشنبه تا نزدیک کربلا خود را رساندیم و منزلگاهی برای استراحت و آماده سازی برای زیارت یافتیم.
این بار در خانه مردی که بازنشسته وزارت نفت عراق بود اقامت کردیم.
مرد عراقی که حاج عذیر نام داشت ، به تازگی از حج برگشته بود و فارسی را تا حدودی روان صحبت میکرد.
با او هم کلام شدیم و گفت : از عراقی های اخراجی زمان صدام هستم ، چندین سال در شهر قم سکونت داشتم. با سقوط صدام به کشورم بازگشتم.
بخش جالب زندگی آنها شیفتگی خاندانی به اهل بیت بود. پدر او وصیت کرده بود که در بقیع دفن شود ! قبرستان خانوادگی آنجا داشتند.
روز پنج شنبه راهی حرم های کربلای مقدس شدیم ، ذره ذره خاک این مسیر بهشتی است و انشالله زوار این مسیر عاقبت بخیر خواهند شد.
طبق قرار تا ساعت سه ظهر جمعه در کربلا اقامت خواهیم کرد ، در یکی از خیمه موکب ها وسایل ها قرار دادیم و راهی حرم ها شدیم.
گنبد زیبای ارباب ما را مجذوب خود کرده بود. سلام کنان به سمت حرم میرفتیم، به بین الحرمین که رسیدیم ، خود را به سیل جمعیت سپردیم ، زیرا انتخاب اینکه اول زیارت حرم حضرت عباس (ع) برویم تا حرم اباعبدالله ، بسیار سخت است !
وای که چه دو راهی سختی است دو راهی بین الحرمین!!
خود را به سیل جمعیت سپردیم تا حضرت ارباب برای ما تصمیم بگیرد. سیل زوار ما را اول به حرم حضرت عباس (ع) برد.
آری ، اذن ورود به حرم اباعبدالله را باید از حضرت عباس (ع) گرفت.
چیزی جلو دار عاشقان زیارت بارگاه حضرت نبود ، همه جان میدادن و شوق زیارت ضریح را داشتند.
دست ما به ضریح نرسید و باز هم حسرت به دل ماندیم و از علمدار خواهش و التماس کنان برای توفیق زیارت مجدد به سمت حرم امام حسین (ع) حرکت کردیم.
زیارت حرم اباعبدالله، آرزوی تمام آزادگان ، به یاد تمام جاماندگان بودم.
حسرت مجدد که دست به ضریح نرسید ، این را کسانی درک میکنند که ذره ای از نور عشق امام را دریافت کرده باشند...
تحت قبة حوائج را از جمله تعجیل ظهور و آزادی قدس را با اعضای گروه درخواست کردیم و با سیل جمعیت از تحت قبة خارج شدیم.
یک شب در حرم به دعای و نیایش گذشت.
ظهر جمعه با تمام خاطرات ، دلتنگی فراق از حرم ها و دعای توفیق مجدد به سمت مرز حرکت کردیم.
شیرینی و حلاوت این سفر را هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد…
یا امام حسین جان ، ای ارباب بزرگوار که خادمان شما برای توفیق خدمت به زوار شما جان هم میدهند، خواهشا به ما نیز توفیق زیارت مجدد و خدمت به زائران عطا نمایید …
انشالله