سوغات اربعین شهاب

چه شب‌هایی که در تاب و تبِ رویا سحر می‌شد

چه اشکی صبح‌ها در چشم‌هایش شعله‌ور می‌شد

 

گمانم آسمانی را درون کوله جا میداد

دعای نور و قرآن، توشه‌ی راه پدر می‌شد

 

چگونه هر قدم از زادگاه‌‌ش دور می‌افتاد

ولی هر لحظه آغوش وطن نزدیک‌تر می‌شد؟

 

به یاد قلب پر درد سکینه روضه‌‌ای میخواند

مُسَکّن‌های قلبش گاه گاهی بی‌اثر می‌شد

 

زیارت‌نامه‌‌ را با لحن باران زمزمه می‌کرد

چه ابر بی‌قراری گاه با او همسفر می‌شد

 

درختی سایه‌‌‌بان می‌شد برای زائرانِ عشق

که با این نذر، نخل خشک حتی پُرثمر می‌شد

 

پدر در خلوتش گاهی سفر میکرد در رویا

به مقصد می‌رسید از شوق چشم جاده، تر می‌شد

 

اگرچه کنجِ خانه، روی تختش ماند جانبازی

به سوی کربلا بی‌بال و پر می‌رفت اگر می‌شد

شهاب مهری

 

 

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.