روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

پگاه دالوند – 2025-08-25 10:10:23

دل‌هایی که از خرم‌آباد تا کربلا پیاده رهسپار قافله عشق شد

هر قدم نیتی بود و هر نفس سلامی به اباعبدالله(ع)

 

گروه استان‌ها- نه فاصله مهم بود نه جغرافیا، صبح اربعین خیابان‌های خرم‌آباد میزبان دل‌هایی شدند که آرزویشان قدم زدن میان عمود‌های نجف تا کربلا بود، راهی کوتاه اما پر از اشک، نذر، زمزمه و غربت اینجا هر قدمی به نیت زیارت بود

 

به گزارش خبرنگار تابناک از لرستان، سپیده‌دم پنج‌شنبه روز اربعین، خرم‌آباد هنوز در آرامش بامدادی نفس می‌کشید، اما در حوالی آستان مقدس امامزاده زید‌بن علی (ع) حیاتی دیگر از جنسی دیگر در حال جوشیدن بود.

هوا خنکای لطیفی داشت و پرچم‌های سیاه و سبزی را که بر گنبد و گلدسته‌ها آویخته بودند به رقصی حزین واداشته بود. اینجا قرار نبود یک روز عادی باشد اینجا مبدأ یک سفر بود، سفری کوتاه در مقیاس جغرافیا، اما بی‌انتها در وسعت دل؛ سفری برای جاماندگان کم‌کم خیابان‌های منتهی به حرم میزبان قدم‌هایی می‌شدند که هر یک روایتی از حسرت و عشقی عمیق را با خود حمل می‌کردند، قطره‌قطره جمعیتی شکل می‌گرفت که قرار بود تا ساعتی دیگر به رودی خروشان از دل‌های عاشق بدل شود. صدای سنج و دمام و نوحه‌ای که از بلندگو‌ها پخش می‌شد نه یک اعلام برنامه که ضربان قلبی بود که شهر را از خواب بیدار می‌کرد «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد…»

با طلوع خورشید این رود انسانی به حرکت درآمد، مسیر از حرم امامزاده زید‌بن علی (ع) تا آستان متبرکه امامزاده عبدالله (ع) دیگر یک خیابان شهری نبود، اینجا پاره‌ای از طریق‌الحسین بود.

هر قدم نیتی بود و هر نفس سلامی به کربلا، در میان این اقیانوس سیاهپوش چهره‌ها دیدنی بود، پیرمردی کمرخمیده عصای چوبی‌اش را محکم به زمین می‌فشرد و زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد چشم‌هایش بارانی بود گویی تمام جاده نجف تا کربلا را در خیالش قدم می‌زد.

کمی آن‌طرف‌تر مادری جوان کالسکه‌ی فرزندش را با طمأنینه هل می‌داد کودک با چشمانی معصوم و کنجکاو به پرچم‌های در اهتزاز خیره شده بود، نگاه مادر ترکیبی از عشق و اراده بود گویی با هر قدم نه فقط جسم فرزند که روح او را نیز در این مسیر متبرک می‌کرد.

در میان جمعیت شور جوانان با سربند‌های «یا قمر بنی‌هاشم» حال و هوای دیگری به مسیر بخشیده بود، آنها که امسال توفیق خدمت در عمود‌های مسیر کربلا را نیافته بودند آمده بودند تا در شهر خود علمدار این عشق باشند.

در طول راه صحنه‌های خدمت‌رسانی تجلی کرامت حسینی بود، در کنار جوشش خودجوش مردمی و موکب‌های کوچکی که با عشق، شربت و خرما تعارف می‌کردند موکب‌های بزرگ و سازمان‌یافته سپاه و هلال احمر نیز جلوه‌ای دیگر از خدمت‌رسانی را به نمایش گذاشته بودند. ایستگاه‌های سلامت هلال احمر با حضور امدادگران و تجهیزات کامل مأمنی برای سالمندان و کسانی بود که در میانه راه نیاز به نفسی تازه یا رسیدگی پزشکی داشتند، دیدن امدادگری که با مهربانی فشار خون پیرمردی را می‌گرفت خود روضه‌ای مجسم از مراقبت و دلجویی بود.

کمی آن‌سوتر موکب‌های بزرگ سپاه پاسداران با توزیع آب معدنی خنک، شربت، ساندویچ و برپایی ایستگاه‌های فرهنگی در کنار مردم ایستاده بودند تا این حماسه مردمی با نظم و شکوه بیشتری برگزار شود.

اینجا دست‌های پینه‌بسته مردی که در موکبی کوچک چای می‌ریخت و دست‌های توانمند امدادگری که به زائری خدمت می‌کرد هر دو در یک مسیر و برای یک مقصودکه همان خدمت به عزاداران ارباب کار میکردند.

هر چه کاروان به مقصد یعنی حرم امامزاده عبدالله (ع) نزدیک‌تر می‌شد جمعیت فشرده‌تر و همهمه‌ها به ناله‌هایی آرام و حزین تبدیل می‌شد.

با نمایان شدن گنبد حرم موجی از احساسات در جمعیت دوید دیگر اینجا مقصد یک پیاده‌روی نبود، اینجا نقطه تلاقی اشک‌ها و آرزو‌ها بود.

با ورود به صحن حرم بغض‌ها شکست، زانو‌ها سست شد و شانه‌ها از گریه لرزید، هزاران نفر یک‌صدا و همنوا زیارت اربعین را زمزمه کردنداَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ…

فضا آنچنان سنگین و معنوی بود که گویی دیوار‌ها و ستون‌های حرم نیز با زائران هم‌نوا شده بودند.

مراسم به پایان رسید، اما حکایت این عشق هرگز تمام نمی‌شود، مردم آرام‌آرام متفرق شدند با چشمانی سرخ، اما دلی سبک‌شده و روحی که تا اربعینی دیگر از این حضور نیرو گرفته بود، آنها در این چند کیلومتر نه فقط راه که تمام حسرت‌ها و دلتنگی‌هایشان را پیمودند و ثابت کردند که برای رسیدن به حسین (ع) گاهی تنها یک دل شکسته و دو پای عاشق کافی است حتی اگر مسیر نه از نجف به کربلا که از یک حرم تا حرم دیگر در قلب لرستان باشد.

 

گزارش پگاه دالوند

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.