مرا بخوان
مرا بخوان که تشنهام دیدارت را
پای پیاده بخوان
تا شور آفرین بیایم و جهانم نو شود
آسمان برایم آغوش بگشاید و خورشید مرا ببوسد
اربعین برای من آغازی دوباره است
وقتی که دوباره نگاه تو را دارم
وقتی در جادههای عاشقی قدم میگذارم
وقتی با هر قدم متولد میشوم و با هر عمود زنده …
عشق تو تلالو نوریست که تا ابد در دل ها جاودانه است
بهاریست که خزان ندارد
بهشتی ست بی پایان…
عشق تو آینهی تمام نمای زندگی ست وقتی که بن بست ها راه می شوند و راهها هموار…
دیگر حس نمیکنم درد تاولها را وقتی به شوق تو در این راه پای نهادم
عشق مرا صبور میکند و مهر تو آرام
مرا بخوان تا بار دیگر مرا زنده کنی
تا کبوتران دلم به پرواز درآیند
تا چشمم روشن شود بار دیگر
تا دستانم لمس کند مقصودش را
ای همه دار و ندارم …
پروین جاویدنیا
از شیراز