دو نیمه سیب
بیستسال از تصادفم میگذشت. مثانهام بعد از سه بار جراحی باز هم مشکل داشت. بار سوم، هفت ساعت در اتاق عمل بودم. همسرم و هماتاقیهای بخش جراحی فاتحهام را خوانده بودند.
هرسال اربعین انگار آب سردی از سر تا پایم را لمس میکرد. هرچند قبل از این بیماری آن وقتها که کربلا رفتن یواشکی بود، هشتبار به عراق رفته بودم اما؛ آن زیارتهای یواشکی کجا و پیادهرویِ اربعین کجا. آرزو داشتم برای یک بارهم که شده این مسیر را بروم.
این بار بخاطر عفونت کلیه به فوق تخصصی مراجعه کردم. وقتی مشکل مثانهام را شنید متعجب گفت:
«مگه شما چند سالتونه که این همه ناامیدین، من با روش راحت و جدیدی معالجهتون میکنم»
پرسیدم:
« یعنی بعدعمل میتونم بدون نگرانی به سفر برم»
«بله، شاید فقط چند درصد از مشکل باقی بمونه که اونم با داروی بعد جراحی برطرف میشه»
«باورم نمیشه، باورش سخته بعد سه بار جراحی پردرد بی ثمر خوب بشم، اگه این اتفاق بیفته تا عمر دارم دعا گوتونم»
امروز روز دوم پیادهرویِ اربعین هست و من بدون هیچ مشکلی به موکب احمد ابن موسی رسیدهام. خدایا شکرت.
به محض برگشتن برای تشکر ویژه به مطب دکترم میروم. باید به او بگویم« یکی شبیه او، درست مثل سیبی که از وسط دو نیم شدهباشد را چندین بار در مسیر پیادهرویِ اربعین دیدهام».
هما ایرانپور