سوغات اربعین
من یه دانشجوی فرهنگیانم ، همیشه فکر میکردم که درس زندگی روفقط باید توی کتاب ها پیدا کرد یا توی کلاس های پر شور دانشگاه ، اما اربعین بهم نشون داد بزرگترین کلاس درس همین جاده است.
اولین باری که در مسیر پیاده روی اربعین قدم گذاشتم انگار دنیای دیگری رو کشف کردم جاده طولانی بود ، پاهایم درد میکرد، کوله ام سنگین بود و خستگی مثل سایه همراهم شده بود اما وقتی در مسیر کودک عراقی با دستان کوچکش لیوان ابی به من تعارف کرد و لبخندی زد که تا عمق وجودم نشست تمام خستگیم رفت و همانجا فهمیدم که عشق زبان مشترک انسانهاست .
در طول راه هرکس از خودش چیزی جا میگذاشت : یکی خستگی ،یکی غرور، یکی دل نگرانی و من … دغدغه های یک دانشجوی جوان را . با خودم گفتم معلمی هم شبیه همین مسیر است سفری طولانی و پر از سختی اما در هر قدمش نوری هست که تورا پیش میبرد ، مثل موکب دارانی که بی هیچ چشم داشتی خدمت میکردند ، معلم هم باید بی منت عشق بدهد حتی اگر خسته باشد.
وقتی به حرم رسیدم اشک هایم جاری شد نه فقط از شوق زیارت بلکه چون حس کردم به جایی رسیدم که هیچ کلاسی، هیچ کتابی و هیچ استادی نمیتونه یادم بده اربعین برای من یعنی یادگرفتن باقلب نه با مغز . دریافتم رسالت من دانشجو معلم چیزی فراتر از یک تدریس است .
سوغات من از این سفر نه فقط حال خوبه بلکه طرح درس زندگیه ، یاد گرفتم چطور میشه بدون کلمات سخت درس ایثار و همبستگی داد ، چطور میشه از دل سادگی اقیانوسی از معرفت بیرون کشید. درس اربعینی که به ما میگه: گاهی بزرگترین دانشگاه یه جاده است و بهترین اساتیدش همین مردمی که بی ادعا فقط برای عشق به ارباب قدم برمیدارن .
من هر بار که برمیگردم یه نسخه جدیدی از خودم رو کشف میکنم انگار یک دانشجوی تازه متولد شده ام سبک تر ، عاشق تر و پرامید تر .
بسارعالی