تماس با ما
در صورت بروز هرگونه سوال یا مشکل میتوانید با ما در ارتباط باشید
#اگرچه سوخته گیسویم
کدامین درد غمگینت به تصویر می کشد الفاظ این دنیا
گرفته ست شعله در هرشعله از آتش اگر چه خیمه در صحرا
به هرسوزی عطش درشعله ای آتش گرفته ست خیمه درجانی
به هرسو چشم گریانی ترا خوانده ست در این صحرای طوفانی
کمان گشت قامت ازصبرت و طاقت هم ز غمهاطاقتش بشکست
به صحرا شد خزان از تیر وشمشیرها که دلهارازجان بگسست
به هر تیری که دشمن میزندبرجان عباست دلت لرزد
گسست شیرازه ازجانت که دستی با علم از تن جدا افتد
به جامانده ست زجنگی تلخ شمشیرها فغان از زخم پیکرها
جدا گشته ست تنی ازسرخیامی سوخته از آتش واینک مادری تنها
به صحرا از شقاوت بوته خاری شد پناهی درد جانسوزم
اگرچه سوخته گیسویم ولی در هر نفس بر هجر تو سوزم
فغان ازدرد جانسوزفراغت ای عموجان در فغانست جان بیتابم
دراین دنیای بیرحم من تراازتیر و شمشیر ها کجا یابم
کجایم می دهد رخصت ز شمشیر ها که آیم بهر دیدارت
نگاهم سوی یک لشگر که غارت می کند نعلین و دستارت
چه پیوندغم انگیزست فرات با لحظه ها ی جان عطشانت
به زخمی که شکسته است طاق ابرویت جهانی گشته گریانت
نسیمی عطر گیسویت علمدار برده ست هرجای این صحرا
دلم با کاروان از اشک هجرانت به هرجا گشته ست دریا
دلم هرگز نخواهد دل کند از لحظه هایی درد غمگینت
دراین صحراکدامین لحظه خواهدبرد مرا باعطرگیسویت
چو شمعی در نیستان بر وداعت می رود باران چشمانم
وبی توای ابوالفضل”اشک چو باران گشته برلبهای عطشانم
نگاهم هر نفس جان می سپارد سوی چشمانت در این دنیا
اسارت می برند این جان محزونم به زنجیرها دراین صحرا
ملائک های عرش با چشم گریان از زمین تا عرش سوگوارند
ز حق خواهند دراین صحرای سوزانت ز غمها جان سپارند
به جانت تیر و شمشیر ها چه بسیار ست به جانت نیزه بشکسته
زمحنت اشک براین چشمم نمانده ست هر نفس جانی زجان رفته
خداحافظ نمی گویم به توای سرزمین هر چه خورشیدها
توآن جانی زجانم بوده ای اینک عمو جان بین شمشیرها
فغانم چون نیستان های غمگین در وداعت شعله ورگشته
به صحرا مادرم زهرا ز جانت کرد جدا هر نیزه بشکسته
دلم در غربت این لحظه هایت سخت دلگیرست وپر محنت
دلم تاروزمحشر هرنفس می سوزد از این درد و این هجرت
هزار تیر از غمت جان رابه لب آورده لست چون شعله در آتش
کدامین واژه از جانم سراید زخم شمشیررا به هر آهش
کمی آهسته ترای ساربان برزخم زنجیر ها مدارا کن
ببین خون می چکد هرلحظه تاولها به حالم دیده دریا کن
گذشت چهل اربعین ازعمرمن تامن رسیدم بر مدینه
تعجب کرده اید مردم که من آن زینبم یا پیرسالخورده
چنان با تیرغم بگسسته جانم درغم هفتاد و چند لاله
که دراین کاروان دیگرنشانی نیست از آن زیبای سه ساله
چه گویم ازعطش ها بعد غارتهاخیامی سوخته درآتش
چه بسیارزخم زنجیربندبند استخوان را کرده بیتابش
و بی تو ای علمدارتشنه لب تردرغمت هر لحظه ویرانم
اسارت رفتم ودرهر بیابان شد زهجرت شمع گریانم
به جا مانده ست به دشت کربلا هر لحظه ای آلاله ای پرپر
خزان ازتیروشمشیرهاست نشان گم گشته ازلالایی اصغر
چه بغضها درگلوبشکست و فریادهابه شیون ها بدل شد
صبا فریادوشیونهای مردم را به عرش تا آسمان ها برد
به هرسوگنامه ای زینب فغان ازمرد و زن درکاروان برخاست
روان گشت اشک مردم هردلی غمنامه ای ازکربلارا داشت
زنفرت لشگری ازشام به شمشیرکاروان را حلقه بستند
به هرسوتیروشمشیرها ازآن لشگرچه دلها راشکستند
به هر دل شدفغان ازتیروشمشیرها هزار بارزندگی پژمرد
هزاران جان فدای جان عطشانت حسین جان حرف مردم شد
دوهزار دست زتن بی تن دو هزار لاله ای در یک بهشت پرپر
فغان از آسمان از عرش و چشم عرشیان هرلحظه ای شد تر
مدینه صبح عاشورا به دامانش زهر سو تیر و شمشیرها
عطش با اشک جانسوزی به هر جان هم نفس شدباغم زهرا
#ملیحه جوکارزیدانلو
#رشته ادبیات
#استان خراسان رضوی
#شاعر شعر آیینی وشاعرکتاب بهشت آرزو وشاعرمنتخب درسوگواره لب عطشان حسین
#یاس پراحساس علمدار
هر عطش باسوز هجرانت ابوالفضل غم سرود برجان پردرد
می چکد با هر عطش باران اشکی لحظه لحظه برتنی سرد
می روی بارفتنت هرتشنه لب چشم انتظارت مانده برراه
ایکه تصویرنگاهت در زمین زیبادرخشید بهتر از ماه
مانده ست چشم انتظارت چشم غمگین عطش لب تشنگی ها
ایکه آب در دست تو شرمنده ی لبهای عطشانت به صحرا
آب هم از تشنگی های لبت””در القمه در هرلحظه بیتاب
بس که زیبا می درخشدتشنگی های لبت درجان این آب
بی تو از.هرلحظه نامت ای ابوالفضل غم به جانم گشته افزون
دل به هرسوبی در این دشت دیده دریای غمی دردشت مجنون
یک جهان در وسعت هر شعله آتش شد قفس بر لحظه هایم
غیر زهرا مادرم در وسعت غم کس ندیده ست گریه هایم
این جهان سجده به هرلحظه نگاهت می گذارد تاقیامت
در زمین بارانی از اشک ملائک گشته در جانم تلاوت
کاش برگردی به خیمه باردیگر بی تو دریا یم به هر غم
بررخ زیبای تو از زخم شمشیر گشته خون باران شبنم
#تقدیمی حضرت زینب س
#ملیحه جوکارزیدانلو
#رشته ادبیات
#استان خراسان رضوی
#شاعرشعرآیینی و کتاب بهشت آرزو
#شاعرمنتخب درکتاب شعرسال
هجدهمین سوگواره لب عطشان حسینی
#فصل باران
این دلم چشم انتظارت گشته ودرهرنفس چون موج دریا
می چکد باران اشک از دیده ام تادیده ام این دشت غم را
از برای سجده هایت سجده ها کرده ست دل من درنیایش
ایکه دستانت ابوالفضل می دهد عطری ز گلهای نوازش
دل به هر دردی غمین شد دل غمین تر شعله ازهرسوگ هجران
رفته باهرشعله ازسوزعطش ها اشکی از هر چشم گریان
تیر و شمشیرهاچه بیرحم در فراغت شعر مرگ را می سرایند
بی تو درهر لحظه ای باچشم گریان لحظه هایم سوگوارند
ایکه خورشید تنت گشته نیستان های پر دردازغم تیر
دشتی از آلاله پیداست درمیان پیکرت از زخم شمشیر
همنفس با اشک طفلان سوخته درهر شعله آتش دامن غم
می رود این کاروان اشک و آهم در غمی پنهان چوشبنم
#ملیحه جوکارزیدانلو
#رشته ادبیات
#استان خراسان رضوی
#شاعرشعر آیینی و کتاب بهشت آرزو
#منتخب درکتاب شعرسال
#منتخب در هجدهمین سوگواره لب عطشان حسینی
# خون چکیدازاستخوانم
بردوچشمم غم چوطوفانی نشست وره به سویت راندانم
بعدتودردیده ام مرد ست جهانی وزجان رفته ست روانم
بنگر از آنسوی لشگرسوخته درهرشعله آتش خیمه گاهم
درفراغت از مصیبت یک جهان شعله بر آتش درفغانم
غم گرفته هم زمین هم آسمان راچون نیستان های دردم
تاتنت گلگون شده از زخم شمشیر رفته جان ازاین جهانم
حلقه در هرحلقه زنجیر درفغان شدهرچه شمشیرتانیستان
هرنفس باضربت هر تازیانه خون چکیداز استخوانم
با تنی در غم نشسته در وداعت من به غربت جان سپارم
چون نیستان درنیستان فصلی ازغمهای جان گشته نشانم
می روم با کودکانت در غمت هر لحظه ی با چشم گریان
یک جهان دریای غم دارد دلم از اشک هر چشمی روانم
یارب از هر لحظه عرشت مرغ آمینی فرست بر لحظه هایم
تاکه باهر لحظه ازعطر حضورت بربهشت ت جان رسانم
بی تو بس غمگین گذشته دراسارت لحظه هایم ای برادر
کربلایت را به اشک و غم سرایم ای همه آرام جانم
#غمنامه حضرت زینب س
#ملیحه جوکارزیدانلو
#رشته ادبیات
#استان خراسان رضوی
#شاعرشعرآیینی””کتاب بهشت آرزو
# منتخب درکتاب شعرسال
#
دشت از.هرلحظه بویت
همچو دریا مانده تصویر نگاهت در دو چشم اشکبارم
هرنفس هرلحظه صحراگردغم پاشیده بر این روزگارم
عرش حق تادر نگاهت جلوه گرشد””این زمین شدآسمانم
ایکه خورشیدگشته معناباتودراین لحظه های بیقرارم
عطری از هر لحظه بویت ای ابوالفضل کرده این صحرامعطر
لحظه لحظه لشگرغم صف کشیده بعدتو بر هرچه دارم
برصف این تیرمژگانم ز هر غم لشگرغم صف کشیده ست
چون نیستان های زخمی باتنی درد در غمت من سوگوارام
دشت از هرلحظه بویت””شدمعطرچون بهشت یاسمن ها
پرچم سبزت ابوالفضل درنیستان مانده ست چشم انتظارم
یک جهان دنیای بیرحم کرده غارت فصلی از هرلحظه جانم
تودر این محنت ازلب تشنگی هایت به دریا شرمسارم
این عطش با دردی ازهرفصل هجران برده تاب ازابن قرارم
درغمت چون شمع سوزان در نیستان بی نشان جان می سپارم
#تقدیم حضرت رقیه س
#ملیحه جوکارزیدانلو
#رشته ادبیات
#استان خراسان رضوی
پویش سوغات اربعین با هدف به تصویر کشیدن راهپیمایی اربعین و نمایش اجتماع عظیم مسلمانان و خلق این رویداد جهانی در قالب های فیلم، عکاسی، کلیپ. شعر، دلنوشته و خاطره، خوشنویسی و نقاشی برگزار میگردد.
021-67641716
Culture@jdsharif.ac.ir
تهران، بلوار اکبری، کوچه شهید قاسمی، سازمان جهاددانشگاهی صنعتی شریف