به نام خدا
باز فصلِ عاشقیّ و بیقراری آمده
بر سپهر دیدگان، ابر بهاری آمده
در دل صحرای سوزانِ نجف تا کربلا
محشری تا روزِ محشر، یادگاری آمده
اجتماعی از ملائک همره هر زائرست
آسمانها و زمین را همجواری آمده
از فراز و از فرودِ بی دریغِ هر قدم
بهر ریگانِ بیابان، اعتباری آمده
از عرقهای مدام و از عطش های مسیر
آفتابِ کربلا را شرمساری آمده
خادمان جاده ات از طفل و پیر و مستمند
با هزاران آرزو همچون قطاری آمده
مادری که کودکان را اربعین ، صف کرده است
با تمام مشکلاتش، چند باری آمده
آن گنهکار آن شکسته توبه بیش از صدهزار
با تفاُل بر نگاهت، باز آری آمده
چون پریشانی و شوق زائران را دیده ام
در دلم سودای رفتن، بیقراری آمده
راه بسیار است و دل مشتاق دیدار حرم
این دلم با هر نفَس، تا کفشداری آمده
راه میخواند مرا باید پریشان حال رفت
چونکه کشتیّ نجات و رستگاری آمده
معصومه خاکسارپور محرم ۱۴۰۲