خود
اربعین قدم زدن نه، به سویِ بندگی دویدن است
ذاتِ خود به هر چه باشد، از خود تهی شدن، رسیدن است
راهِ امتحانِ ما را گر از سکوتِ اربعین پرسند
هر چه عاشقانه گویم غم از حسین غمش شنیدن است
واژه ها نگفته اند چه بر سر گذشت تُرا همین درد است
جای واژه می شِنیدم از روضه ها،خطا! ندیدن است
گر هنوز صدایِ مردم راهی برای این شهادت نیست
شک نکن که یارِ در ماتم هر دعا کند رسیدن است
از نسیمِ خاکِ قم از دیارِ جمکران شنیدم من
خاکِ پایِ زائری،سرمه ای به چشمِ خود کشیدن است
من همان درختِ تشنه ام که به آبِ کربلا محتاج
گفته اند مرا که میوه ها را گناهِ من نچیدن است
این همه زوارِ عاشق در راهِ کربلا سلامت باد
دست و پا بریده را سر به سر فتاده از بریدن است
شاعر:مسعود آزادبخت