《به نام خدایِ نذرهای صلوات مادرجان《
آقای امام حسین سلام. گفتهاند برای سوغات اربعین شما دلنوشته بنویسیم و چه خوب که گفتهاند میتوان از تامل های اربعینی نوشت حتی اگر تا به حال کربلا و پیادهروی اربعین را ندیده باشیم. به نظر شما میشود سوغات اربعین مادرجان باشد؟
راستی گفتهاند دلنوشته باشد و البته کوتاه، پس من همهی آنچه بین من و شما است را مینویسم حتی اگر محاورهای باشد و طولانی، مگر میشود نوشتههای دلم آن هم برای شما، کوتاه باشد؟
الان که دارم مینویسم مادرجون هنوز بیمارستانه، اون روز که میخواست بره بیمارستان به آقاجونم گفت، حاجآقا هرروز که بیدار میشی اول تلویزیون رو روشن کن بزن شبکهای که پیادهروی اربعینو نشون بده و بعدش عکس علی رو گردگیری کن، خوبیت نداره روی عکس شهید خاک بشینه.
آقاجونم چشماش پر اشک بود ولی خب خودت که میدونی مرد که گریه نمیکنه؛ به مادرجون گفت، خیالت راحت؛ تا وقتی که تو بیای من هرروز بجای تو تلویزیون رو روشن میکنم و زائرایِ آقا رو نگاه میکنم؛
مادرجون چندسالیه نمیتونه راه بره؛ هرسال اربعین تسبیحش که تربت شماست رو میگیره دستش و میشینه پای تلویزیون و اشکاش چیلیک چیلیک میریزه روی دامن گلگلیش و میگه، خدا به همراهتون زائرای آقا.
دو روز دیگه اربعینه و نه مادرجون خونهست، نه تسبیح تربتش.
راستی امامحسین میدونی که باباجونمم هیئت داره، امسال با اینکه مشکل تنفسیش خیلی شدید شده هرشب رفت هیئت و «حسین، حسین» گفت؛ شبی که برای قمربنی هاشم بود بازم همون همیشگی رو خوند و مادرجون گریه کرد،« مستان همه افتاده و ساقی نمانده، یک گل برای باغبان باقی نمانده».
راستشو بخوای من تاحالا قسمت نشده بیام و شمارو ببینم ولی مادرجون میگه حرم شما و آقای ماه بهشته.
خاله رو که میشناسی، وسواسه یکم. پارسال که میخواست بیاد پیش شما همه میگفتن چجوری میخوای پیاده روی رو تحمل کنی؟ سختههااا.
ولی مادرجون به خاله گفته بود بجای منم قدم بذار روی خاکهای گرم و ذکر حسین بگو که آقا خیلی برای ما زحمت کشیده. خاله رفت و اومد و هنوزم که هنوزه میگه نگید کربلا بگید بهشت نگید طریق، بگید طریقِ بهشت. من که نبودم ولی خاله میگه توی راه بچههای کوچولو با لباس مشکی سینی دست گرفته بودن و برای «شما» مهمونداری میکردن از زائرات.
میگه در خونههای عراقیا باز بوده و برای پذیرایی از مهمونای شما باهم مسابقه گذاشته بودن.
میگه هوا خیلی گرم بود و گاهی وقتا عرق سرد از بدن زائرات میریخته ولی عشق به تو قلبشون رو گرم میکرده و روشن به نور وجود شما.
آقاجون همیشه توی هیئت اول دعاهاش میگه خدایا این محرمرو اخرین محرم عٌمر ما قرار نده و مادرجون بلند تر از همه میگه الهیآمین.
من هنوز منتظرم مادرجون از بیمارستان بیاد و بشه سوغات اربعین، تسبیح تربتش رو بگیره دستش و اسم شما رو بگه. من هنوز منتظرم بیاد و عکسای کربلا رو نشون بده و بگه این گنبد قمربنیهاشمه. منتظرم اول تلویزیون رو روشن کنه زائرای شمارو ببینه بعد عکس عمو علی رو که مفقودالاثره رو پاک کنه و بگه علی عاقبت به خیر شدی مارو یادت نره. من هنوز منتظرم مادرجون بیاد و از شما بگه آقای امام حسین علیهالسلام.