روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

محمدامین صفائی قلعه زو – 2025-08-11 13:19:39

هوای مشهد، اربعین که میشه، بوی غربت کربلا می‌گیره. هنوز آفتاب مرداد کامل بالا نیومده، ولی گرماش از سنگفرش صحن بالا می‌زنه و بوی اسپند دم باب‌الرضا رو سنگین‌تر کرده. از وقتی یادمه، اربعینم اینجا گذشته؛ زیر همین گنبد طلا، نه بین‌الحرمین.
دم در، زائری رو می‌بینم که از راه دور اومده، چمدون کوچیکش هنوز کنار پاشه. با خودم میگم: اینم یه جور پیاده‌رویه… دل کندن از خونه و رسیدن به عشق. پاهاش شاید خاک کربلا رو نبوسیده، ولی حالش، حال زائر نجفه.
قدم که تو صحن می‌ذارم، چشمم ناخودآگاه بسته میشه. توی ذهنم، جاده نجف تا کربلا رو می‌رم. صدای کفش‌ها روی خاک، پرچمای سیاه که تو باد تکون می‌خورن، نوری که از گنبد حرم حسین می‌ریزه رو دل. هر «السلام علیک یا اباعبدالله» رو اینجا، پای ضریح امام رضا میگم و یقین دارم اونجا هم می‌رسه.
مادرم همیشه میگه: «دل که راه بیفته، پاها خودشون مسیر رو پیدا می‌کنن.» این جمله، سوغات همیشگی اربعین منه؛ حتی اگه پام هنوز به کربلا نرسیده باشه. زیر لب میگم: «آقا جان، مِشهدیو‌م، ولی دلوم اُونجِیه… مِدِنی که؟»
نسیم داغ مرداد، بوی پرچم‌های کربلا رو از خیال من میاره. حس می‌کنم فاصله‌ای بین این صحن و بین‌الحرمین نیست، انگار سنگفرش‌های اینجا ادامه همون جاده‌ست.
وقتی از حرم بیرون میام، خورشید دیگه وسط آسمونه. جمعیت توی خیابون امام رضا موج می‌زنه. یادم میفته که اربعین فقط یه مسیر نداره. یکی از نجف میره، یکی از خراسان. یکی با پای پیاده، یکی با دل پیاده.
سوغات امسالم همونه که هر سال می‌گیرم: دلی تازه، پر از امید، که تا محرم بعدی بی‌قرار می‌مونه. راه اربعین، از حرم امام رضا هم می‌گذره، اگر دل، زائر باشه.

 

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.