{بسم الله الرحمن الرحیم}
من شنیده بودم پول در اربعین معنایی ندارد چه برسد به فلوس ولی به چشم دیدم که اشتباه است، به اندازه ای اشتباه که برای گرفتن فلوس چادرت را می چسبند و کم مانده آبروی جمع کرده در وطنت را در کشور بیگانه از دست بدهی، حالا برای چه؟ می گویم، عجله نکنید.
یک روز عصر که مانند روز های قبل در حال پیاده روی بودیم من از دور چند ترازو دیدم و چند کودک که هرکدام پشت یک ترازو ایستاده بودند، دقیقا در میانه ی راه. بنده هم از آنجایی که خط صاف را می گیرم و می روم، زمانی که به ترازو ها رسیدم مستقیم رفتم روی ترازو، آخر بگو نانت کم بود، آبت کم بود، وزن کردنت چه بود؟! تازه آن هم با کوله…چشمتان روز بد نبیند، رفتن من روی ترازو همانا و فلوس فلوس کردن کودک و کشیدن چادر من همانا.
آنقدری بلند درخواست وجه رایج مملکتشان را می کرد که می خواستم بگویم مادر جان، باور کن پول چرک کف ید است، این ها برای تو ماء و خبز نمی شود…ولی بنده که شوک عظیمی را تجربه کرده بودم مغزم هم به جای فرمان دادن خودش هم داشت با تعجب نگاه می کرد. آخر بی انصاف لااقل می گفتی من بدون کوله خودم را وزن می کردم.
هیچی دیگر، مجبورمان کرد دست در کیف مبارکمان کرده و مبلغ درخواست شده را تقدیم کنیم. بنده از این اتفاق درس های زیادی گرفتم از جمله اینکه هرچه جلوی پایت آمد به جای رفتن از روی آن از کنارش بگذری، هرچه را دیدی فکر تجربه کردنش به سرت نزند، تا وقتی که وزنت را می دانی دنبال وزن کردن مجدد نباش…
اما با این همه باز هم خداراشکر، آخر باعث و بانی خیر شدم و دل کودکی شاد شد.