پویش ملی سوغات اربعین
اثر ۱ – بخش پادکست
پادکست “جامانده سفر عشق”
فاطمه علی بابائی
پویش ملی سوغات اربعین – فاطمه علی بابائی – متن پادکست
میگویند راه کربلا را باید با دل پیمود،
اما گاهی، دلم هم در صفِ رویدادِ اشتیاق، جا میماند.
جا ماندن، فقط پای نرسیدن نیست…
جا ماندن، یعنی هر شب،
دلخوشیِ موکب خیال را، در کوچههای ذهن علم کنی؛
و با نَفسِ خودت، سیرِ دشت بلا بروی…
بیکوله، بیقدم، بیرفیق… اما با بغض.
سالهاست اربعین میرسد و ما نمیرسیم.
همین حوالی، با دلهایی به شور آمده،
پای قابِ تلویزیون مینشینیم،
و کاروانی را تماشا میکنیم که
نه خاکیاند و نه خسته،
که بال دارند، پنهان در غبارِ مسیر،
و ما… فقط تماشا میکنیم.
تماشا میکنیم و نمیدانیم
آیا سهم ما از این سفر، همین نگاه حسرتزده است؟
یا روزی، نوبت دلِ ما هم میرسد؟
چه بسیار شبی که،
جای تسبیح، اشک شمردهایم
و جای زیارتنامه، آیات صبر و امید خواندهایم
در حسرتی که نه به گناه، که به قسمت برمیگردد.
و چه سخت است دلی که بیاذن، جامانده باشد
نه از بیدعوتی، که از بیلیاقتی بترسد…
کاش میشد بگوییم که ما هم دوست داشتیم،
دوست داشتیم دل را در کوله بریزیم
و کفشها را خاکی کنیم از مسیری
که با هر گام، به آغوش حسین نزدیکتر میشود.
اما نرفتیم…
نه از بیخواستن،
که از بیتوانستن.
و حال، ماندهایم و نگاهی به دوردست…
به آن افقی که عَلَمی در آن میرقصد،
و جادهای که هنوز صدای لبیکها در آن میپیچد…
ما جاماندهایم، اما هنوز هم، در پستوی دل،
چراغی روشن است
و امیدی کوچک، که روزی نوبت ما خواهد شد
تا چشم در چشم غبار کربلا،
فقط بگوییم: “آمدیم…”
و در آن لحظه، وقتی که پا بر خاک مقدس بگذاریم،
شاید تمام این سالهای دوری، به یک ثانیه تبدیل شود،
و تمام اشکها و دعاها، در یک لبخند شکرگزاری خلاصه گردد.
آنگاه خواهیم دانست که هر لحظه انتظار،
چقدر ارزشمند و پُرمعناست؛
چقدر عشق حسین در رگهای ما جاری است
و چقدر دلهای ما به او وابسته است.
بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای حسین است
به وقت مرگ چشمم را نبندید
که چشم من به سیمای حسین است
تمام هستیم باشد دل من
که لبریز از تولاّی حسین است
در این عالم تمنّایی ندارم
تمنّایم تمنّای حسین است
منبع متن: بخشی از متن از کانال ایتای مجاهدان فرهنگسازی استان اردبیل و بخشی از متن توسط خانم فاطمه علی بابائی و شعر از استاد غلامرضا سازگار