به نام خدا
همه رفتند و من از قافلهات جا ماندم
اربعین، روضۀ درد و غم تنها شدههاست
(1)
سرودم با زبانِ آب ها، غوغایِ توفان را
میانِ دشتِ خون، افتادنِ خورشیدِ عریان را…
چنان ماهی که دور افتاده از دریا، کنارِ رود_
به هم می زد کسی از تشنگی لب هایِ لرزان را
تمامِ نیزه ها آن روز، سر بر آسمان بودند
سری بر نیزه با آوایِ خوش می خواند قرآن را
اگر چه حنجری پاره، سری بر نی، لبی خونین_
ولی ای کاش هرگز بر تنش سُمِّ سُتوران را…
تمامِ واژه ها مقتل شد و شعر از نفس افتاد
میانِ بیت بیتم، آسمان سَر داد باران را
*
رسیدم کربلا، با سینه ای مجروح و قلبی خون
برایت نوحه سر دادم؛ درختان را…، گیاهان را…
من آقا زائری نالایق و دلخسته ام؛ اما_
شفیع آورده ام از کشورم شاهِ خراسان را
شنیدم تشنه ای، با اشک قدری آب آوردم
که ما ایرانیان حرمت نگه داریم مهمان را!
دلم از کربلا تا شام، بر نِی رفت، با یادت
به همراهِ تو پیمودم، بیابان در بیابان را
تنی که قطعه قطعه رویِ دشت افتاد را دیدم
به رویِ خاک جاری دیدم آیاتی درخشان را…!
به پابوسِ تو آمد شعر، آقا گوشۀ چشمی…
نگاهِ تو بهشتی می کند هر نا مسلمان را
*
کنـارِ صحنِ اربابم زیارت نامه می خوانم
و در ذهنم کسی لَبِّیک می گوید سواران را
عزیزی می رسد مادر، گمانم یار کم دارد
مهیا کن برایِ رفتنِ من آب و قرآن را.
فاطمه سلیمان پور
تحصیلات: دکتری تخصصی زبان و ادبیات فارسی
********
(2)
طلوع کرد از آفاق، نور محشر تو
میان دشت رها شد تن مطهّر تو
چقدر از تو سرودند تیر و نیزه، چقدر_
قلم شدند، چه «دست» و چه «پا»… برابر تو
غزل بریده¬بریده برآمد از گودال
غزل مقطّعه شد از گلوی بی سر تو
قسم به تربت پاکت، به آن دقیقه که گفت:
«مِن الغریب…» حبیبی نمانده یاور تو!
سلام بر لب عطشان تو حسین«ع» که آب_
دمی به لب نرسیده، گذشت از سر تو
که آیه¬آیۀ قرآن ورق¬ورق شده است
پر است دشت ز گل¬های سرخ پرپر تو
هوا سیاه شد و آه از فلک برخاست
چه رفت بر تو در آن لحظه¬های آخر تو؟!
سوارها همه چون باد تاختند و کسی_
نمانده بود بیاید سراغ پیکر تو
غبار قافله بود و غروب و دلتنگی
چه¬ها کشید از آن پس، پس از تو خواهر تو
چه کرده¬اند که «کهف الرّقیم» می¬خواند؟!
چه قصه¬ها که ندارد سیاحت سر تو…
همیشه خون تو در بستر زمان جاری¬ست
جهان پُر است از اندوهِ نامکرّر تو.
فاطمه سلیمان پور
تحصیلات: دکتری تخصصی زبان و ادبیات فارسی
*******
(3)
شعری در قالب نو:
راهیام دوباره در مسیر ماه
کولهبار من پُر از ستاره است
قلب نازکم ولی
از هجوم دردهای بیکران
پاره پاره است
ابر، مویه میکند در این مسیر
رود، نوحهخوان شدهست
زائران به هر زبان و هر نژاد
هر کسی به هر بضاعتی که داشت
سوی او روان شدهست
ای نسیمِ آشنا که رفتهای
از کنار خارها و سنگها
از کنار شکلها و رنگها
بگو چقدر
از عمود لالهها به کربلاست؟
راستی،
موعد قرار ما کجاست؟!
از هوای شعلهریز کربلا
اخگر و شراره میچکد
سالها گذشته و
از قلم به یاد تو
سوگواره میچکد
ای حماسهای که جاری است در دل زمان
از تو واژه واژه شعر ناب!
یا حسین(ع)!
این چه رازی است
تا که میرسم به نام تو
حروف،
شرحه شرحه میشوند
«حا» و «سین» و «یا» و «نون»، مقطّعهست
ننگ باد
بر کسی که حرمت تو را شکست
روضهخوان اشاره کرد
بر لبت
جای خیزران و دشنه است
چلّه چلّه اشک ریخت زائرت
بر لبی که تشنه است
میرسم به کربلا، سلام میکنم به تو
کوهوار باشکوه!
ای حماسۀ همیشه جاودان!
فخر آسمانیان!
یا حسین(ع)!
در مدار کهکشان شیری است
از نجف به کربلا
آسمان به زیر پای ما
ای کبوتری که در حرم نشستهای
بال و پر شکستهای
بنگر و به دور گنبدش ببین
اخترند
زائران اربعین.
فاطمه سلیمانپور
تحصیلات: دکتری تخصصی زبان و ادبیات فارسی