اربعین که میرسد، جادهها رنگ دیگری میگیرند؛ گویی زمین و آسمان همصدا میشوند تا روایتی بیمانند از عشق و ایثار رقم بخورد. اینجا همه بیریاتر از همیشهاند، مردمانی که دنیای خود را وانهادهاند تا تنها برای حسین(ع) خدمت کنند. پیر و جوان، زن و مرد، ثروتمند و فقیر، همه در یک صف میایستند و دست خویش را به زائر تعارف میکنند؛ گاهی با یک لیوان آب خنک، گاهی با یک بشقاب ساده نان و خرما، و گاهی تنها با لبخندی که از دل برمیآید. این بیآلایشی، معجزهای است که تنها در کوچههای عشق حسین رخ میدهد.
و چه زیباست تماشای بچهها در این مسیر؛ کودکانی که با دستهای کوچک و قلبهای بزرگ، درس عاشقی میدهند. یکی خرما تعارف میکند، دیگری کفش زائر را جفت میکند، و اینا همه نشان میدهد که عشق حسین از کودکی در رگها جاری است. لبخندهای کودکانهشان روشنتر از خورشید داغ بینراه، دل را خنک میکند. آنان زیباترین نشانههای موروثی بودن محبت حسیناند؛ عشقی که نسل به نسل ادامه یافته و در دلها شعله میکشد.
شگفتی این راه تنها در شور و اشک نیست، در نظم و رحمت الهی نیز هست. در گرمای سوزان و در میان آنهمه قربانی گوسفند و مرغ، یا پاککردن ماهی در مسیر، کمترین بوی آزارنده، پشه یا زنبوری دیده نمیشود. گویی دستی غیبی، این راه را از هر آسیبی نگاه میدارد تا زائران با آرامش قدم در مسیر عشق بردارند. اینجا، به چشم خود میبینی که چگونه آسمان و زمین برای حسین بسیج شدهاند.
و اما راز بزرگتر اربعین، شباهت این جاده با جاده ظهور است. مسیری که در آن همه دل از دنیا میبرند، غرق در خدمت به امام خویش میشوند، و هیچ اندیشهای جز رضایت او ندارند. این جاده تمرینی است برای فردایی روشن؛ فردایی که موعود بیاید و جهانیان، بیهیچ دلبستگی به دنیا، یکدل و یکصدا در رکابش گام بردارند.
آری، اربعین تنها سفر کربلا نیست؛ سفر دل است به فردای ظهور. هر قدم زائر، زمزمهای است: ای فرزند زهرا، کاش روزی برسم که در کنار تو، خادم راهت باشم.