تماس با ما
در صورت بروز هرگونه سوال یا مشکل میتوانید با ما در ارتباط باشید
دلنوشته «سوغات اربعین»
از وقتی یادم میآید، یک تصویر در ذهنم حک شده؛ تصویری که نه از فیلم بود و نه از قصههای مادرم. شبی در کودکی، در خوابی روشن و عجیب، خودم را در میان صحن وسیع و پرنور امام حسین علیهالسلام دیدم. بوی عود و گلاب، همهمهی زائران، و صدای آرام «السلام علیک یا اباعبدالله» در گوشم میپیچید. آن موقع هنوز کودک بودم، امام حسین را نمیشناختم، حتی نام آن مکان را هم نمیدانستم فقط یک حس عمیق آرامش و گرما، قلب کوچک مرا پر کرده بود
سالها گذشت. بزرگ شدم، کتاب خواندم، روضه شنیدم، و آرامآرام فهمیدم آن چهره مهربان و آن مکان باشکوه که در خواب دیده بودم، خانه دلهاست؛ جایی که فرشتگان بر گردش میچرخند؛ حرم سیدالشهدا علیهالسلام. فهمیدم که آن خواب، دعوتی بوده که سالها پیش به من داده شده بود، دعوتی که معنایش را سالها بعد فهمیدم.
وقتی در اربعین، بعد از روزها پیادهروی، چشمم به گنبد طلایی افتاد، ناخواسته اشکهایم جاری شد. و همان لحظه فهمیدم… این همان صحن، همان نور، و همان بوی خوشی است که سالها پیش در خواب دیده بودم؛ حتی جزئیاتش، همانطور که در رؤیا دیده بودم، مقابل چشمانم بود. احساس کردم به جایی رسیدهام که عمری دلم برایش تنگ بوده، بیآنکه نامش را بدانم. انگار سالها پیش، در خواب، امام دستی بر سرم کشیده و گفته بود: «یک روز میآیی… دیر و زود دارد، اما حتماً میآیی.»
در مسیر، از هر موکب سوغاتی گرفتم؛ لیوانی آب که تشنگیام را شست، خرمایی شیرین که خستگی را برد، و لبخندی صادقانه که دلم را آرام کرد. اما بزرگترین سوغاتی من، همان لحظهای بود که فهمیدم تمام عمر، بیآنکه بدانم، منتظر این دیدار بودهام.
حالا هر وقت از من میپرسند سوغات اربعینت چه بود، میگویم: یک دل آرام، یک اشک سبک، و یک عهد تازه با امامی که حتی در خواب هم فراموشم نکرد و از کودکی تا امروز، مرا به سوی خودش کشاند
شایسته فتحی
دانشجوی دکتری تخصصی مهندسی بافت
گروه فناوری های نوین دانشکده علوم پزشکی کرمانشاه
پویش سوغات اربعین با هدف به تصویر کشیدن راهپیمایی اربعین و نمایش اجتماع عظیم مسلمانان و خلق این رویداد جهانی در قالب های فیلم، عکاسی، کلیپ. شعر، دلنوشته و خاطره، خوشنویسی و نقاشی برگزار میگردد.
021-67641716
Culture@jdsharif.ac.ir
تهران، بلوار اکبری، کوچه شهید قاسمی، سازمان جهاددانشگاهی صنعتی شریف