«پیادهروی اربعین!»
چون آهوی در گریز میرفت دلم
با پای پیاده، تیز میرفت دلم
میسوخت و پرپر میزد تا سرِ عشق
پر میزد و سینهخیز میرفت دلم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«از عاشورا تا اربعین»
شمشیر، شکسته؛ خوُد و زین افتاده!
بر آینۀ غروب، چین افتاده
خون از سرِ آسمان گذشت؛ آتش ریخت
خورشید، سری که بر زمین افتاده…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«غروب اربعین»
خورشید اگر که دیده را میدوشد!
تاریخ اگر غروب را میپوشد!
ظلمت، متوقف شده از آنجا که
فوارۀ عشق در زمان میجوشد…
سید مهدی عسکری