روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

سیدعزیز موسوی ضیابری – 2025-08-17 05:55:45

بسم الله الرّحمن الرّحیم

🌾 دلنوشته اربعینی

عنوان پیشنهادی: بازگشت قداست، در مسیر اشک و عطش

در امتداد خاکی‌ترین جاده‌ی جهان، جاده‌ای که از نجف تا کربلا می‌رسد، گام برمی‌دارم؛ نه با پا، که با دل. هر قدم، روضه‌ای‌ست؛ هر نفس، آهی‌ست از اعماق جان.
و من، در میان سیل عاشقان، به کاروانی می‌اندیشم که روزی، بی‌پناه و بی‌تاب، از همین مسیر گذشت…
کاروانی از نور، که در بند ظلمت گرفتار شد. کاروانی از عطش، که در دل کویر، حتی قطره‌ای نیافت.
می‌گویند آن روز، تشنگی، تنها واژه‌ی مشترک میان کودکان و بزرگسالان بود.
رقیه، با چشمانی خسته، به مشک پاره‌ی عمویش چشم دوخته بود.
زینب، با قامتی خمیده از داغ، نه تنها گرسنگی و تشنگی، که سنگینی تاریخ را بر دوش می‌کشید.
و حسین…؛ حسین، با لبانی خشکیده، اما دلی لبریز از یقین، به سوی قربانگاه عشق می‌رفت.

و امروز، من آمده‌ام تا ذره‌ای از آن رنج را لمس کنم. اما چه لمس کردنی؟ هر جا که پا می‌گذارم، دستی از مهر به سویم دراز است. آبی می‌دهند، پیش از آن‌که عطش سر برآورد. غذایی تعارف می‌کنند، پیش از آن‌که گرسنگی مجال ناله دهد. و من، در میان این دریای کرامت، شرمنده‌ام…
شرمنده از اینکه حتی لحظه‌ای نتوانستم طعم آن درد را بچشم.

مردم عراق، با دستانی گشوده، آمده‌اند تا تاریخ را جبران کنند. اما این گشودگی، فقط در تعارف نیست؛
در بذل جان است، در بخشش بی‌حد است. از دستمال کاغذی و شربت خنک، تا قربانی شتر و گاو و گوسفند… از سایه‌ی یک چتر، تا سایه‌ی یک سقف… همه چیز را آورده‌اند؛ از کمترین تا بیشترین سرمایه‌شان را. و آنچه این بخشش را مقدس‌تر می‌کند، اشک‌هایی‌ست که در چشمانشان حلقه زده،
و التماسی‌ست که در صدایشان جاری‌ست: «بپذیر زائر حسین… بپذیر از ما، که دل‌هامان در گرو نگاهت است.» انگار هر لقمه‌ای که می‌دهند، مرهمی‌ست بر زخم‌های آن کاروان. هر جرعه‌ی آبی، اشکی‌ست برای لب‌های خشکیده‌ی حسین. و هر قدمی که برمی‌دارند، توبه‌ای‌ست از سکوت دیروز.

اما این مسیر، فقط خاک نیست. این راه، فقط زیارت نیست. اینجا، تاریخ دارد خودش را بازنویسی می‌کند. روزی، قداست حسین را شکستند. او را متهم کردند، ترورش کردند، همان‌گونه که با علی کرده بودند. و مردم، که تقدس‌گرا بودند، با تمام تعصب، علیه حقیقت قیام کردند. در کربلا، برای کشتن حسین، رقابت بود؛ هرکس می‌خواست سهمی در این جنایت داشته باشد، بی‌آن‌که بداند، دارد خورشید را خاموش می‌کند.

اما امروز، در اربعین، قداست دارد بازمی‌گردد. با هر قدم، با هر اشک، با هر لبیک یا حسین، نور دوباره زاده می‌شود.
مردمی که روزی در خاموشی آن جنایت شریک بودند، امروز با جان و مالشان آمده‌اند تا آن نور را دوباره روشن کنند.
و این فقط یک زیارت نیست…
این، بازگشت است. بازگشت قداست به نام حسین (ع). بازگشت عظمت به خاندان نور.
و شاید، مقدمه‌ای باشد برای طلوعی بزرگ‌تر…
شاید قرار است از دل همین قداست، نوری برخیزد که جهان را از خواب بیدار کند.

والسّلام من الله التوفیق

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.