روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

سپهرسوخت سرایی – 2025-08-27 06:47:17

در میان جمعیت، صدای عصایی روی زمین توجهم را جلب کرد. برگشتم و دیدم جوانی نابینا آرام‌آرام قدم برمی‌دارد. دو دوستش دستش را گرفته بودند. نزدیک شدم و گفتم: «برادر، خسته نیستی؟» لبخند زد و گفت: «نه، من دارم حسین رو می‌بینم.»
خشکم زد. پرسیدم: «چطور؟» گفت: «با چشم دلم. هر قدم که برمی‌دارم، انگار نزدیک‌تر می‌شم.»
تمام طول مسیر، با خودش ذکر می‌گفت: «لبیک یا حسین». دوستانش هم با عشق او را راه می‌بردند. وقتی به یک موکب رسیدیم، جوان نابینا دست‌هایش را بالا گرفت و گفت: «الحمدلله، اینجا هم بوی حسین میاد».
آن لحظه فهمیدم دیدن با چشم سر کافی نیست؛ باید دل بینا باشد.
سپهر سوخت سرایی

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.