و جهان در گذر از حادثهای دیگر بود
آسمان، خسته از اندوه و زمین، مضطر بود
هر طرف پولکی از قاب نگاهی میریخت
دشت، دریا شد و انگار زمین محشر بود
بعد یک عمر جدایی که چهل روز گذشت
یا اخا ذکر لب پرعطش خواهر بود
اربعین روز وصال همهی عاشقهاست
روز بوسیدن آلالهی مهپیکر بود
او که قرآن تنش هر ورقش صدپاره
و سرش مصحف تاریخ بلاپرور بود
چه کسی گفته که افتاد علم در آن روز؟
بیرق آنروز به دستان گلی پرپر بود
روی قنداقهی خونین نهالی نازک
پرچم سرخ شهادت علمی دیگر بود
پای گهوارهی سرباز دلیری کوچک
آنچه جا ماند، تکانهای دل مادر بود
گریهها حزن سرود همهی تاریخاند
روضهی کودک و بابا و عمو و سر بود
لاله روییده چهل روز پس از عاشورا
باغبان، مرثیهخوان غم یک لشکر بود
به سر وعدهی دیدار رسیدند آن روز
که فراخوانی دردانهی پیغمبر بود.
سمیرا یکه تاز
استان مرکزی