سحر یوسفی – کودکی در بینالحرمین
وقتی وارد بینالحرمین شدیم، جمعیت موج میزد. صدای نوحه، اشک، دعا… وسط اون جمع، یه بچه کوچولو روی شونه پدرش ایستاده بود و با صدای بلند فریاد میزد: «لبیک یا حسین!» همه برگشتن سمتش و صلوات فرستادن. اون لحظه دلم لرزید. گفتم این بچه شاید معنی حسین رو ندونه، ولی عشقش توی خونشه. فهمیدم عشق به امام ارثیه، از پدر به پسر، از مادر به دختر، تا ابد.