روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

زهره عباسی – 2025-08-05 12:53:21

سوغاتی که نرفته هم می‌رسد

نرفته بودم، اما دلم رفته بود. تلویزیون را خاموش کردم، شبکه‌های اجتماعی را بستم اما صدای «لبیک یا حسین» از دیوار دل می‌گذشت و می‌رسید. هرجا می‌رفتم، عطری می‌آمد که نه در عطر فروشی‌ها بود، نه در کوچه‌های شهر؛ عطر گِل پای زائرهایی که به عشق راه افتاده بودند.

مادرم از خانه همسایه ظرف کوچکی آورد؛ کمی نمک، کمی نبات و چند تسبیح. گفت: «فلانی رفته بود کربلا، اینو آورده سوغات.» دستم را روی ظرف گذاشتم و اشکم ریختم. گفتم: «منم قسمت شد» نمی‌دانم چطور، ولی همان شب حس کردم در پیاده‌رو نجف قدم می‌زنم. دلم تند می‌زد. بغضی شیرین گلویم را گرفته بود. شنیده بودم امام حسین همه را دعوت می‌کند، حتی آن‌هایی را که پا نداشتند، یا راه، یا حتی وقت. حالا باور کرده‌ بودم که برای بعضی‌ها، راه کربلا از دل می‌گذرد.

سوغات اربعین من، همین بود؛ اشک بی‌دلیل، دل بی‌قرار، و یک آغوش باز از طرف کسی که هزار سال است منتظر قدم ماست. حالا هر وقت صدای «اربعین» می‌آید، فقط حسرت نمی‌خورم؛ گوش دل تیز می‌کنم. شاید امسال، نرفته هم باز مهمان شوم.

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.