حتی برای “مای بارد” هم دلم تنگ است!
اصلاً مگر تا خانهی تو چند فرسنگ است؟!
حتی برای سنج و دمّام میان راه،
که با تپشهای دل تنگم هماهنگ است…
حتی برای میزبان مهربانی که
حتی برایش تشنگی ِمیهمان ننگ است…
شیرینترین طعم جهان را دارد آن چایی،
یا قهوهی تلخ عراقی که سرش جنگ است
مقصد همین راه است، راه سبز مشایه
که عاری از بخل و دروغ و کید و نیرنگ است
دلشورهام از انقضای پاسپورتم نیست،
از نامهی اعمال سنگین و دل سنگ است
لحظهشماری میکنم تا آخر این راه،
چشمم بیفتد به بهشتی که طلا رنگ است
با شوق، با پای ارادت میرسم تا تو
هرچند در مشایه پای راستم لنگ است،
لطفی کن و امسال هم دعوت کن از آنکه
حتی برای “مای بارد” هم دلش تنگ است…
زهرا علیدوستی
از قم