روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

زهرا سپهکار – 2025-09-06 02:19:59

یک
از زائر سینه خیز پوشیده کفن
تا زائر پیری که رها کرده وطن
تا بوسه به پای زائرانش بزنم”
ای کاش زمین کربلا بودم من”
*
دو
دیدیم جهان بی تو به بن بست رسید
هر قطره به موج ها که پیوست رسید
این رود عظیم اربعین تا دریا
با پرچم یا حسین در دست رسید

سه
(بر اساس روایت زائری از یک میزبان عراقی)
او سفره نداشت میزبانم باشد
می خواست شریک داستانم باشد
می آمد او سایه به سایه با من
در طول مسیر سایه بانم باشد

چهار
یک برگ سفید زیر پاهای شماست
امضا بکنید اصل،امضای شماست
می گفت که روز آخرت تضمینم
بر روی کفن، خاک کف پای شماست

پنج
در حال و هوای اربعینش جا ماند
در پای عمود آخرینش جا ماند
بر گردن او بود همیشه امّا
از شدت شوق دوربینش جا ماند

شش
هر چند به قدر خویش هم بردارد
دریاست،سبوی تشنه کم بردارد
راضی است اگر حرم نیاید حتی…
زائر که به سوی تو قدم بردارد

هفت
*رابطۀ انقلاب اسلامی راهپیمایی اربعین
چای و شکر و ارده و خرما عشق است
مرهم به روی تاول پاها عشق است
گفتم که چه در ازای لطفت بدهم
گفت عکس امام و رهبری را عشق است

هشت
دیدی که طنین دشت آهو می خواست
یا مژده ی فصل نو، پرستو می خواست؟،
گفتی که به اربعین چه راری بوده ست
چون مکتب عاشقان هیاهو می خواست

نه
حرف از برکات مهربانی بزند
یا از ثمرات هم زبانی بزند
بیچاره در اربعین نبوده ست هنوز
هر کس که دم از صلح جهانی بزند
*
ده
این رود عظیم اربعین چون نیل است
آن ابرهه را هر قدمی سجّیل است
از قافله یا حسین را می شنوم؟،
یا مژده ی نابودی اسرائیل است

یازده
این نیست حرارتی که خاموش شود
یا داغ عزیزی که فراموش شود
با پای پیاده عاشقان می آیند
تا کرب و بلا یکسره آغوش شود

دوازده
هر قلب پر از یقین که من می بینم
شمعی شود اینچنین که من می بینم
تا حشر محال است که خاموش شود
این شعله ی اربعین که من میبینم

سیزده
روزی که به نام تو نباشد قسمم
یا اینکه به راه تو نباشد قلمم
دیگر به چه درد می خورد زندگی ام
وقتی که به عشق تو نباشد قدمم

چهارده
می‌آید و این صدا صدای فرج است
پیمودن هر ستون برای فرج است
عشق است مرا خوانده به راه موعود
پس هر قدمی خودش دعای فرج است

پانزده
قیمه نجفی و چای سرپر خوردم
چون اشک به چشم موکبی سر خوردم
من لایق این همه نبودم اما
امسال میان زائران بر خوردم

شانزده
در ظهر عطش پای طلب را داریم
در جستن آب، تاب و تب را داریم
در دست، صلیب، کربلا می آمد
می گفت نماینده وهب را داریم

هفده
یک کوله‌ای از بار امانت بردار
یک قرن ستون جاده‌ها را بشمار
ما جاده‌ی اربعینی‌ات ای موعود
برگرد و قدم به چشم ما‌ها بگذار

هیجده
مرداب شدیم یک زمان می‌دانیم
امروز ولی تلاطم و طوفانیم
در ندبه نشستیم و صدایت کردیم
امروز تو را به هر قدم می‌خوانیم

نوزده
فاخلع نعلیک ،کوه طوریم همه
در جستجوی مبدا نوریم همه
با پای پیاده اربعین آمده ایم
در هر قدمی پی ظهوریم همه

بیست
تا قلب شما تشنه‌ی یاری شده‌است
کار دل ابر، بی‌قراری شده‌است
این سیل روان جمعیت چون اشکی
بر گونه‌ی دشت‌ها جاری شده‌است

زهرا سپهکار

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.