مسیر عشق اربعین حسین(ع) خنکای مرهمی میشود بر غزلهای سوختهی من، شوق رسیدن به وصال یار، انتظارهای کشیده شده در این مسیر را تحقیر میکند.
در دالان ذهن ناگهان صدایی آهسته زمزمه میکند و در جایجای آن پژواک مییابد: “انتظار را پایان ببخش!” این همان صدایی است که روح را اسیر خود میسازد، ناقوس امید را به صدا در میآورد و بدرقهگر بانگی از عشق در سرتاسر شهر دل میشود و به ناگاه تصور ایستادن در مقابل صحن و سرای عباس(ع) همچون تلالؤ نگین الماس در دل شب خودنمایی میکند، چلهی ماه کمفروغ میشود وقتی اسم قمر بنی هاشم به میان میآید.
رویایی یکهتازی میکند، رویایی که محل تلاقی پهنای نیلگون آسمان و بادی است که بر جایجای پرچم برافراشته شده بر روی گنبد حرم حسین(ع) بوسه میزند، شکسته شدن بغض بر گلو نشسته در این مکان حال و هوای دیگری دارد، اشکهایی که دور چشم بلور میبندند، روایتگر داستانی است که هر کدام فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر نهاده و در انتها بر پهنای صورت جاری میشوند و ارمغانی را به همراه دارند.
گویی در کنف زلف آرزوهایم گره افتاده، انگار شانهی گشایش و رسیدنهایم شکسته، حسین نام آشنای قفل در بستهام یاریام کن، غریبم همچون فلوتی بیصدا، تو خوب میدانی غریب بودن چگونه است، مرا بطلب که نیازمند گریستن در آغوش پرمهر تو هستم. میخواهم سوغات اربعین امسالم دلی عاری از حسرت و آشفتگی و خاطری آسوده باشد.
عباس(ع) هیچ کسی را دست خالی راهی نمیکند، من به این ایمان دارم. حالا طرف صحبتم عباس بن علیست، تو را به پر قنداق علی اصغر(ع)، به دل شکستهی رباب هنگام تکان دادن گهوارهی پسرش در حالی که داغ فرزند دیده قسمت میدهم، امیدت ناامید شد، امیدم را ناامید نکن عباس.
جغد نوحهگر بر بوم خیال ذکر مصیبت میکند و آفتاب سخت و سوزان با تازیانه بر کمر شنهای نرم بیابان میکوبد، ظلم قد علم میکند تا حقیقت پشت بخماند، دوباره تاریخی تکراری رقم میخورد، نقابی بر صفحهی روزگار میکشد تا لبان خشک کودکان بی آب این زمانه را توجیه کند.
زهرا رحمانی