روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

زهرا جمشیدی – 2025-08-19 06:37:49

اینجا «دل» سوغات می‌آورند

عاشقانه‌ترین سفر در جاده بهشت

در فرهنگ‌نامه اربعین «سوغات» معنایی جز تسبیح و انگشتر دارد و اینجا سوغات نه خریدنی که یافتنی و گوهری است که از غبار مسیر بر دل می‌نشیند و تا ابد می‌درخشد.

نام «کربلا» که می‌آید قلبت چنان فرو می‌ریزد که انگار سال‌هاست گم‌شده‌ای داری و کوله را نه از لباس که از «نیت» پر می‌کنی، از تمام دعاها و سلام‌هایی که دیگران به دستت سپرده‌اند و مرز خطیمی شود که «من» را به «ما» وصل می‌کند و از آن لحظه که پایت را در خاک عراق می‌گذاری دیگر تنها نیستی و قطره‌ای شده‌ای در اقیانوسی که به سمت یک ساحل آرام در حرکت است.
جاده نجف به کربلا یک خیابان نیست بلکه آغوش باز خداوند است که در هر گوشه‌اش، فرشته‌ای در لباس یک عراقی مهربان ایستاده است و موکبها سرپناه‌های ساده‌ای هستند که صاحبانشان تمام دارایی و آبروی خود را کف دست گرفته‌اند تا به زائر حسین (ع) خدمت کنند.
اینجا میزبان است که از تو برای پذیرایی التماس می‌کند، پیرمردی که با سینی استکان‌های کمر باریک چای شیرین و پررنگ عراقی به دنبالت می‌دود و با خوش آمدید ای زائران خستگی را از جانت می‌گیرد یک سوغات فراموش‌نشدنی است.
کودکی که با دستان کوچکش خرما تعارف می‌کند و نگاهش عمق یک تاریخ از ارادت را در خود دارد زیباترین تصویر این سفر است و جوانانی که پاهای تاول‌زده‌ات را در تشت آب می‌گذارند و با چنان عشقی ماساژ می‌دهند که گویی در حال تیمار مقدس‌ترین عضو عالم هستند روایتی زنده از ایثارند و اینجا محبت کالایی رایگان و بی‌منت است که در هیچ کجای دیگر دنیا این‌گونه حراج نمی‌شود.
همسفران؛ آینه‌هایی از جنس عشق
زیباترین بخش این سفر تماشای همسفران است و هر چهره، کتابی است ناگشوده از ارادت؛ پیرزنی که با هر «یا حسین» قدمی برمی‌دارد و ستون‌ها را می‌شمارد به تو درس استقامت می‌دهد و پدری که عکس فرزند شهیدش را روی سینه‌اش زده و به نیابت از او قدم برمی‌دارد به تو معنای وفاداری را می‌آموزد و گروه‌هایی از ملیت‌های مختلف که با زبان‌های متفاوت یک ذکر مشترک دارند: «حسین».
این جا، جایی است که همه زبان یکدیگر را با قلبشان می‌فهمند و حتی سکوت‌ها هم پر از حرف و پر از نجوای عاشقانه‌ای است که هر زائر با امامش دارد.
وقتی اشک، زبان می‌شود
از دور گنبدی طلایی و مناره‌هایی که انگار دست‌هایشان را به سوی آسمان بلند کرده‌اند، در افق پدیدار می‌شود و ناگهان پاها سست می‌شود، کمر خم می‌شود و اولین چیزی که سرازیر می‌شود اشک است و سلام می‌دهی اما صدایت در هق‌هق گریه‌ات گم می‌شود.
بین‌الحرمین… چه بگوییم از این قطعه از بهشت؟ یک سو ساقی باوفای دشت کربلا و سوی دیگر سید و سالار شهیدان.
اینجا شلوغی معنا ندارد؛ این تراکم دل‌های بی‌قرار است که خود را به این اقیانوس آرامش رسانده‌اند و هرکس گوشه‌ای ایستاده و زیر لب زمزمه می‌کند و داستان زندگی‌اش را برای مولایش تعریف می‌کند.
ورود به حرم همچون بازگشت فرزندی گمشده به آغوش مادر است و خود را به ضریح می‌رسانی و حس می‌کنی به محکم‌ترین ستون عالم تکیه داده‌ای و تمام دردهایت را، تمام آرزوهایت را در میان ازدحام دست‌ها و ناله‌ها به صاحب این خانه می‌سپاری و سبک می‌شوی؛ به سبکی یک پروانه‌.
سوغاتی که در قلب حمل می‌شود
سفر تمام می‌شود اما اربعین در جانت تازه آغاز می‌گردد؛ سوغات ما از این سفر نه خرمای نجف و نه مهر کربلا که حال و هوای آن چند روز است.
سوغات ما تصویر آن کودک واکس‌زن است که با التماس می‌خواست کفش‌هایت را تمیز کند؛ سوغات ما، طعم آن چای شیرین عراقی است که با چاشنی محبت نوشیدیم؛ سوغات ما خاطره قدم‌هایی است که به نیت رسیدن به معشوق برداشتیم.
ما از کربلا خودمان را سوغات می‌آوریم؛ انسانی دیگر با قلبی صیقل‌یافته و روحی که وسعت گرفته است و این بهترین سوغات اربعین است: قلبی که از کربلا بازگشته، دیگر در هیچ جای جهان احساس غربت نمی‌کند چرا که خانه‌اش را پیدا کرده است.

 

 

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.