روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

رویا عطارزاده – 2025-08-03 10:29:24

کاروان اشک و شفق

به دشت کربلا، گلبانگ خون آید ز هر طوفان
به خاک افتاده خورشیدی، درون سینه‌ی دوران
فغان آید ز دل‌ها، ناله‌ از دردی که بی‌پایان
زمین می‌لرزد از آهی که دارد ریشه در ایمان
دل افلاک، پر از اندوه و چشم شب، پر از گریه
شده گیسوی فلک ماتم، ز سوزِ ناله‌ی قرآن
چهل روز است می‌بارد، شرار داغ در دل‌ها
ز جسمی بی‌سر افتاده، میان خاکِ بی‌پایان
ز آتش بر نهاد عشق، علمدار وفا افتاد
کنارِ علقمه پژمرد، گلِ مردانِ پاک‌جانان
چهل منزل، چهل محمل، چهل شب اشک و بی‌تابی
رسد بانوی مصیبت‌دیده با چشمان گریانان
نه در چشمش، فروغ خواب؛ نه در جانش دمی آرام
به دوشش بارِ یتیمی، به راهش خار و بی‌امّان
سر از نیزه نمی‌گیرد نگاهش؛ یا اباعبدالله
چه گوید با رقیه، دخترت با گونه‌ی عریان؟
رسیده کاروان آه از دل نینوا تا شام
ولی دل مانده در گودال، کنار نعش بی‌تابان
چهل منزل، چهل محنت، چهل شب داغ و ماتم بود
ولی قد قامت دل، با غمش خم گشت چون باران
چهل روز است زینب پرچم دل را علم کرده
نه از اندوه می‌لرزد، نه از طوفان نه از طغیان
به روی نیزه قرآن خواند، سرِ سرور، سَرِ سرها
صدا پیچید تا افلاک: “بمان ای نورِ بی‌پایان”
زمین بی‌کربلا چیزی کم دارد در دل تاریخ
نجف بی‌کربلا بی‌تاب، مدینه بی‌حرم ویران
نه تنها کربلا خاکی‌ست، که در هر دل، حریمی هست
که با یاد حسین آید، چو محراب دل انسان
اگرچه رفت آن خورشید، ولی خورشید را مانَد
شهیدی که بپاشد نور از آن گودال بی‌درمان
اربعین، موسم دیدار، ره آزادگی روشن
نه پایان است این راهِ غم، که آغاز است با برهان
دگر بار آی زینب، با دل تفتیده‌ی شیعه
که چشم ماست سوی تو، در این دریای بی‌سامان

رویا عطارزاده

 

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.