روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

رضا کریمی – 2025-08-17 11:09:55

غزل عاشورایی

به جانم درد میریزد چه زخمی پیکرت برداشت
شبیه ابر باریدم که تا دست از سرت برداشت ….

تمام دشت پرخون ،تو حواست جای دیگر بود
نگاهِ غیرتت را دید و چشم از دخترت برداشت

په فرقی میکند آیا ؟ به روی نیزه یا در دشت
که این بار امانت را،پس از ت خواهرت برداشت

برای حرمله که نه ، برای تیر میگویم ….
تبرک خواست آمد از گلوی اصغرت برداشت

هزار و عشق و زیبایی شمار زخمهایت بود
یکی پیراهنت را برد یکی انگشترت برداشت

زمین از روح خالی شد ،زمان حالی به حالی شد
که شمشیر آمد و دست از یلِ نام اورت برداشت

پز از تیر است چشمانت ،نشسته روی دامانت
نمیدانم نمیگویم ،چه داغی مادرت برداشت ….

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.