روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

رحمت الله ملک – 2025-08-27 07:19:32

یه جا کنار مسیر، یه وانت پارک کرده بود و عقبش پر از خرما بود. صاحبش یه مرد عراقی بود که می‌گفت: «تعال، تعال، خذ تمر.»
گونی‌ها پر از خرمای تازه بودن. ما هم رفتیم چند دونه برداریم. یکی از بچه‌ها خواست یه مشت برداره، مرد عراقی خندید و یه کیسه کامل داد بهش! گفت: «هذی لک، هذی لک.»
گفتیم: «نه حاجی، ما نمی‌تونیم این همه رو ببریم.» اون اصرار می‌کرد: «کلها لک، مجانا، مجانا!» آخرش مجبور شدیم نصفشو برداریم.
همون خرما باعث شد تا آخر مسیر اصلاً گرسنه نشیم. حتی به چند نفر دیگه هم دادیم. این دست و دلبازی‌ها تو مسیر کم نیست.

رحمت الله ملک

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.