تماس با ما
در صورت بروز هرگونه سوال یا مشکل میتوانید با ما در ارتباط باشید
اربعین، عشق، حقیقت چه تعابیر دقیقی!
عشق را در قصص لیلی و مجنون که ندیدم!
عشق را از دهن خسرو و شیرین نشنیدم
عشق را در وسط پهنهی آن جاده و خاکی
دیدمش بین طریق العلما ساده و خاکی
راه میرفت! عصاکوب، قدش خم، کمرش تا
پیرمردی که به سر موش سپید و چه سراپا
عشق بود و هیجان و لبِ خندان و هیاهو
از کنارش پسری رد شد و دیدم که تن او
خیس بود از عرق عشق، و مه پاشی خورشید
سن او کم، قد او بود چه کوتاه ولی بید
بود مجنون ز حسادت به قد این پسر از بس
عشق بازیچهی دستش شده این غنچهی نورس
آب آورد به زوار کسی داد که عشقش
سالها بوده دمادم همه لالایی و مشقش
یک دو لیوان پر از آب به من داد ز سینی
گفتم از جان که الهی پسرم خیر ببینی.
گفت با لهجه که ممنون عربی نه، فارسی گفت
آن قدر من ذوق کردم که نگو، انگار چی گفت!
داد میزد،مای زائر هله بیکم هله بیکم
آب میریخت به آتش و به جان و لب مردم
اشتیاقی که به این بخشش آب عمق نگاهش
داشت دیدم به فدای شرر چشم سیاهش
کودکی بود که دشداشه تنش داشت ولی زار
میزد آن البسه بر آن تن کوچک ولی انگار
عشق را قد خودش دوخته بودند و کمش بود
تازه آن بار و بن عشق که او داشت، غمش بود
چون که میخواست بزرگی بشود بین عشیره
موکبی داشته باشد وسط آن چه مسیرِ
عشق میخواند، وَ میگفت طریق العلما را
دوست دارد، از رفیقم که مترجم شده حالا
خواستم تا که بپرسد از او از عشق و پرسید؟
گفت آن کودک شیرین که من و عشق؟ و خندید!
من فقط خادمم و خادمی زائر او را
از برم، نه که نخواهم بخدا خاطر او را
بلکه در این حد و اندازه نباشم من ناچیز
گرنه از عشق حسینیم همه طایفه لبریز
عشق را در وسط پهنهی آن جاده چشیدم
عشق را دیدم و بر دیده کشیدم، نشنیدم
حسین جهانگیری
تهران
پویش سوغات اربعین با هدف به تصویر کشیدن راهپیمایی اربعین و نمایش اجتماع عظیم مسلمانان و خلق این رویداد جهانی در قالب های فیلم، عکاسی، کلیپ. شعر، دلنوشته و خاطره، خوشنویسی و نقاشی برگزار میگردد.
021-67641716
Culture@jdsharif.ac.ir
تهران، بلوار اکبری، کوچه شهید قاسمی، سازمان جهاددانشگاهی صنعتی شریف