از زبان پایی که در مسیر پیاده روی اربعین است:
رفتم سفر، رفتم به جشن و جادهی چپ، جاهایی از دنیا که بیرون از گلیم است
حالا بگو -بینی و بین الله- اصلا، این راهها آیا صراطالمستقیم است؟
هرجا که رفتی توی کفشی حبس بودم، هر جادهای در چشم من تکرار غم بود
قفلی برایم ساختی و پَر زدی خود در بی هوایی که زمینش متهم بود
روزی مرا آزاد کردی و چشیدم شیرینیِ شورِ کفِ این جادهها را
تر شد گلویم با کمی خاک و شنیدم آوازهای تازهای از ردِّ پا را
پُر بود جاده از قدمهای مصمم، مقصد که روشن باشد آرام است طوفان
سیلی که میآمد به آبادی رسیده، پُر دانه اما سخت بیدام است طوفان
مقصد به استقبال میآید خدایا، انداخته در زیر پاها فرش قرمز
در چشمهایم تاولی از اشک دارم، هرگز ندیدم میزبانی چون تو، هرگز
لبیک ای نور فروزان، بذر خورشید، لبیک ای پیروز میدان همیشه
در قلب خود میکارمت تا پا بگیرد گلهای سرافراز و تابان همیشه