روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

بهزاد باقری – 2025-08-16 20:24:05

پای که نای حرکت نداشت…

تمام وجودم را شور و شعف گرفته بود،
آواز چکاوک ها طرب انگیزناک ترین خاطرات آن روزم بود، مگر چه شده که اینچنین سر از پا نمیشناسی. حکم کردن زیارت اربعین. بی حساب و کتاب شده نه دیناری می طلبد نه دلاری، پاسپورت و ویزا هم لازم ندارد.تازه یاد دعاهای دوستانم در دفاع مقدس افتادم .(برای آزادی کربلامی‌جنگیم ) انگار یک چشم به هم زدن بود، این آزادی کربلا؛ دوستی داشتم عاشق زیارت ، گفتمش راه هموار است و بی سنگلاخ، آماده رفتنم همراهم میشوی؟ با یک چشم به دنبالم راه افتاد.
چند صد هزارتومنی ، یک کارت ملی و کوله پشتی که کلی وسایل در او گذاشته بودیم و اصلا به کارمان نیامد. از مهران همان جایی که قبلا نیروهای عراقی و گروهک های منافقین را بیرون کرده بودیم قرار رفتنمان بود، اول صبح بعد از اذان حرکت کردیم بعد از فاصله گرفتن از نیروهای عراقی تعداد زیادی خودروی سواری و باری کنار جاده بودن هرکدام شهری را صدا می‌زدند یکی به سامرا می رفت یکی مسیرش کاظمین بود، بغداد هم یکی از مسیرها بود ولی ما دلمان فقط برای نجف می تپید ،سوار ماشین های باری شدیم شاید به زودی گنبد زرین مولای علی (ع) را زیارت کنیم ، به نجف رسیدیم و اطراق کردیم تا صبح بعد از نماز قرارمان پیاده روی بود به سمت کربلا ، دوستم از من چابک تر بود ، پای من نای راه رفتن نداشت، مین های سلیمانیه او را متلاشی کرده بودن، حالا با یه پای عاریه چگونه چند صد عمود را طی کنم، در این بین آه و ناله اش شروع شد هر چه او را دلداری دادم اثر نکرد، به سفارش دوستم به چادری که برای بیماران احداث کرده بودن رفتیم جای تعجب بود که هنوز خیلی حرکت نکرده بودیم که این پای عاریه از کار افتاد ، در خواست پماد کردیم ما را به داخل چادر هدایت کردن و با مهربانی و شفقت پای عاریه ام را دیدن یکی گفت چگونه این درد می کند با لبخندی نچندان تلخ به او تفهیم کردم که این نه ، پای خودم درد می‌کند پای مصنوعی را از خودم جدا کردم، وای خدای من همه وجودش را خون آبه گرفته بود. من در دفاع مقدس با نیروهای عراقی رخ در رخ شده بودم و برای خودمان پدر کشتگی درست کرده بودیم ولی این مردم آنانی نبودن که می‌شناختیم انگار آنان اقوام دیگری بودن که هشت سال ایرانمان را ویرانه کرده بودند، سوغات اولین اربعین برای من فهم بهتری از مردم عراق بود چرا که تا قبل از این فقط با کینه و نفرت به آنان نگاه می کردم و حاضر نبودم حتی یک لحظه با آنان حشر و نشر داشته باشم ولی حالا آنان با تمام وجود برای سلامتی من تلاش می‌کنند.

اربعین پالایشگاه انسانیت است…

بهزاد باقری

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.