دلنوشته جامانده اربعین
جا ماندهام آقا…
نه از راه، که از نگاهت.
دلم زودتر از همه چیز رفت،
رفت و قدمقدم به ضریح رسید…
اما من؟
تنها ماندم با حسرتی که هیچ سالی درمانش نمیشود.
هر شب، کفش دل را میپوشم
و در خیال، میان خیل عاشقانت
راه میافتم به سمت کربلا…
باشد که روزی،
دعای یکی از زائرانت
نام مرا هم در زمرهی دعوتشدگان بنویسد…
امین کمانکش
خمین