بسم الله الرحمن الرحیم
دلم ز قافلهی کربلا جدا ماندهست
به خاک کوی حسین، اشک من رها ماندهست
به پای زائر او گرد راه میبینم
که سهم دیدهی من، حسرت و دعا ماندهست
چگونه با دلِ تنگم کنم صبور ای دوست؟
که بین من و حرم، صد هزار جا ماندهست
به هر قدم که رود قافله، دلم پرواز
ولیک جسم غریبم در این سرا ماندهست
نسیم کربوبلا میوزد به جانم و باز
به گرد راه سفر، دیدهی ترم ماندهست
چه سود اگر همه عالم به پای من آیند؟
دلم به سوی حرم، در غم بلا ماندهست
ز دور، روضه بخوانم به شوق دیدن او
که جانم از عطش یاد کربلا ماندهست
به هر دعا که کنم، نام زائران باشد
که من غریب، به حسرت چو بینوا ماندهست
قسم به داغ جگرسوز اهلبیت رسول
که عاشقان همه رفتند و این گدا ماندهست
امید وصل حرم گرچه دیر یا زود آید
به یاد کربوبلا، عمر تا بقا ماندهست
امیر حسین پامیزان