تماس با ما
در صورت بروز هرگونه سوال یا مشکل میتوانید با ما در ارتباط باشید
سفرنامه
به نام خدا
یک اربعین مسافر
ای ز داغ تو روان خون از دیده حور بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخه صور (نیر تبریزی)
من از کودکی عاشق امام حسین و سالیان سال بود که در انتظار زیارت کربلای معلی و عتبات عالیات بودم دوست داشتم در پیاده روی اربعین شرکت کنم اما مشکلاتی مانع این سفر و محروم شدن از این فیض عظیم می شدند بقول مرحوم عمادی شهریاری:
فرشته ایست بر این بام لاجورد اندود که پیش آرزوی بیدلان کشد دیوار
همانطور که گفتم بیش از چهل سال بود که در عشق زیارت کربلا بودم اما امسال دیگر دلم آرام و قرار را از من گرفت طوریکه هر شب خواب زیارت کربلا را می دیدم بقول مرحوم سعدی:
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
بالاخره تصمیم گرفتم امسال به اتفاق خانواده به زیارت کربلا بروم اما همانطور که گفتم مانع پشت مانع سد راهم شدند اقوام ما هر سال یک اتوبوس با کاروان به زیارت کربلا می رفتند و من از آنها خواستم اگر امسال عازم شدید ما را هم خبر کنید متاسفانه آنها گفتند امسال به دلیل بالا رفتن قیمت دلار هزینه خیلی بالا رفته و از خیر سفر گذشتند ولی ندایی در دلم می گفت من امسال عازم این سفر خواهم شد به قول ابوسعید ابوالخیر:
عودم چو نبود چوب بید آوردم روی سیه و موی سپید آوردم
چون خود گفتی که ناامیدی کفرست فرمان تو بردم و امید آوردم
19/11/97 خبری مهم
سال داشت به پایان می رسید آخر ها بهمن بود من بعد از ظهر پنچ شنبه به خانه آمدم خانمم گفت: اگر می خواهی به کربلا برویم تا دو ساعت دیگر اعلام کن و در ضمن هزینه سفر شده نفری یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار تومان، اولین مانع خودنمایی کرد دم امتحان بود و من باید فوری جواب می دادم سال گذشته هزینه یک میلیون و دویست بود و امسال به دلیل گرانی دلار گران تر، و من در عرض یک هفته باید گذرنامه را نیز آماده می کردم و گذر نامه نیز یک هزینه دیگر و آماده سازی مدارک را می خواست همان طور که گفتم باید آتش این دل شعله ور از عشق امام حسین ع را مهار می کردم و با اینکه نگران بودم که نتوانم در این مدت کوتاه کاری بکنم بله را گفتم از طرفی روز شنبه نیز مصادف با شهادت حضرت زهرا س تعطیل رسمی و هوا نیز به شدت بارانی بود لذا روز یک شنبه به زحمت از محل کار مرخصی گرفتم چون نزدیک عید سر همه معمولا شلوغ می شود به بانک رفتم تا پول را واریز کنم اما متصدی گفت سیستم درخواست را قبول نمی کند بعد از ظهر به آژانس مسافرتی رفتم و موضوع را گفتم ولی مسئول آنجا گفت: بدلیل نوسانات دلار باید مابه تفاوت را به ازای هر نفر نود هزارتومان بپردازی چون ویزا از چهل دلار به پنجاه دلار رسیده است دوباره فردا به چند نفر رو انداختم و مرخصی گرفتم تا مابه تفاوت را واریز کنم سیستم دوباره قبول نکرد لذا با ناراحتی دوباره به آژانس رفتم و گفتم سیستم باز قبول نکرد نکند دوباره گران شده؟ مسئول آژانس سری تکان داد و گفت: متاسفانه بله شما باید به ازای هر نفر سی هزارتومان نیز واریز کنید دوباره به بانک برگشتم بالاخره خان اول را رد کردم اما مشکل گذرنامه باقی بود و من بچه ها را باید به محضر می بردم و آنجا تعهد محضری برای خروج از کشور می دادم آن هم هزینه داشت و جدا از آن هزینه تهیه گذرنامه بود و مشکل بعدی این بود که گذرنامه ها باید تا یک هفته دست من می رسیدند و من آنها را به مسئول آژانس می رساندم و چیزی که استرس مرا زیاد می کرد خوشبختانه بعد سه روز گذرنامه ها آمدند اما یک مشکل دیگری نیز بود و آن هم گرفتن مرخصی از رئیس شرکت بود و من چون هنوز صد در صد مطمئن نبودم که این سفر جور می شود یا نه می خواستم در آخرین لحظه اعلام کنم که اگر سفر سر نگرفت پیش پرسنل سرافکنده نشوم ده روز مانده به سفر یک درخواست مرخصی به رئیس شرکت نوشتم و درخواست یک هفته مرخص کردم همان روز رئیس شرکت به بخش کار من آمد و گفت فلانی می خواهی به کربلا بروی؟ مگر نمی دانی دم عید ما اینجا کلی کار داریم؟ گفتم دست من نبود به نوعی من دعوت شدم. رئیس سری تکان داد و رفت از طرفی پرسنل همه متوجه شدن که من می خواهم به کربلا بروم. نماینده کار فرما پیش من آمد و گفت: فلانی خدا قبول کند می خواهی به کربلا بروی اگر کارفرما مرخصی ندهد آن وقت چه می شود؟ گفتم من چهل سال است که انتظار کشیدم در راه زیارت امام حسین ع چه انسان هایی شهید شدند حتی زمانی برای زیارت امام حسین ع دست ها را می بریدند و مردم همه یک دست برای زیارت می دادند حال اگر مرخصی هم ندهد من خواهم رفت و امام حسین ع اگر مرا بطلبد همه مشکلات حل می شود عجب مثل این که تمام موانع دست به دست هم داده بودند تا مرا از سفر منصرف کنند با خود گفتم:
هر بلا گلدی یولوندا، جانه آلدیخ یا حسین باتدی عاشق لر قانا، بیز دالدا قالدیخ یا حسین
سن ننن زهرا جانی دای بیز قوجالدیخ یاحسین
ترجمه: یا حسین ع، هر بلا که در راه تو به ما رسید بر جان خریدیم عاشقان شهید شدند و ما عقب ماندیم تو را به جان مادرت زهرا س ما دیگر پیر شدیم.
ایامی شبیه دهه محرم
من از قدیم عهدی با خود بسته بودم که بصورت گمنام به سفر کربلا بروم و تنها من دانم و امام حسین ع، برای این کار خود نیز دلایلی داشتم یکی این که در این جامعه افرادی هستند که به نان شبشان محتاجند نمی خواستم که مبادا ناراحت شوند که چرا نمی توانند به این سفر بروند دوم اینکه هیچ بنری نیز به در زده نشود تا مبادا باز عده ای به حساب فخر فروشی و ریا بگذارند اگر اجری در این سفر باشد خود آقا مرا بی نصیب نخواهند گذاشت اما همانطور که گفتم رئیس شرکت زودتر از موعد موضوع را مطرح کرد و اما یک اتفاقی جالب در شرکت روی داد گویی دهه محرم در شرکت زنده شد در آستانه بهار همه به غم اندوه فرو رفتند همه با دیدن من از کربلا صحبت می کردند هرکس به نوعی اردات خویش را به آقا ابراز می کرد یکی پول می آورد تا در ضریح بیندازم دیگری پارچه ای تا به ضریح بکشم یکی می گفت: به آقا بگو که نوکرت سلام رساند چند نفر هم مرا امین دانستند و مشکلات شخصی خود را به من گفتند تا در کربلا به آقا امام حسین ع باز گو کنم شعر مرحوم محتشم دوباره زنده شد که :
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
سلامی بر امام حسین ع
موعد سفر مشخص شد روز پانزده اسفند ساعت هفت صبح، هر روز که به شرکت می رفتم دوستان می گفتند: نبود مثلا هفت روز دیگر، اما امروز صبح که به شرکت رفتم گفتند نبود یک روز دیگر کربلا، عجب لحظات باشکوهی بود هنوز باور نمی کردم که عازم کربلایم هم شور و شعف عجیبی داشتم و هم بغض گلویم را می فشرد بغض که دوباره مصائب کربلا و هفتاد و دو شهیدش در ذهنم زنده شده بودند و باز به یاد انسان ها و شهدایی بودم که آرزوی زیارت کربلا را با خود به خاک بردند سر میز صبحانه یکی از دوستان از من پرسید راستش را بگو واقعا به زیارت می روی یا می خواهی از اقوامت که همه ساله به کربلا می روند عقب نمانی و به تو هم کربلایی بگویند؟
گفتم: حکایت طوطی و بازرگان را شنیدی که بازرگانی می خواست به سفر هند برود به طوطی خویش گفت: چه سوغاتی برایت بیاورم طوطی گفت: من سوغات نمی خواهم فقط می خواهم سلام مرا به طوطیان هند برسانی و بگویی: این رواست که من در قفس باشم و شما آزادانه پرواز کنید؟ و… سپس ادامه دادم از همین پرسنلی که سالهاست به کربلا مشرف شدند بپرسید من چی گفتم، گفتم سلام مرا به آقا اباعبدالله الحسین ع برسانید و به ایشان بگویید: فلانی گفت: این رواست این همه زائر در طول سال به زیارت شما مشرف شوند و آن وقت یک عاشق پریشان خاطر در عشق زیارت شما شب و روز نالان باشد؟ بچه های سر سفره گفتند فلانی ما نمی دانستیم تو اینقدر عاشق امام حسین ع هستی؟ گفتم چه فکر کردید؟
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی چه کنم که هست اینها گل خیر آشنایی
به محل استراحت پرسنل تولید رفتم آقای شعبانی مسئول تولید گفت: همه ساکت باشند آقای … یک خبر مهم می خواهد بدهد. همه ساکت شدند و من گفتم فردا عازم کربلای معلی هستم و از شما می خواهم مرا حلالم بکنید همه یک صدا گفتند: التماس دعا. کنار رختکن تولید رختکن پرسنل بخش ما بود آنها صدای مرا شنیده بودند لذا وقتی آمدم از آنها نیز حلالیت بطلبم همگی یکصدا گفتند: السلام علیک یا ابا عبدالله. ظهر هنگام با پرسنل بخش خودم خداحافظی کردم.
به آشنایان اقوام نزدیک گفتم فردا ساعت هفت صبح روز چهارشنبه {پانزده اسفند} عازم کربلا هستم اما حتی به مادرم گفتم به بدرقه من نیاید زیرا این سفر خیلی مهم و هدف آن کسب فیوضات اخروی است لذا راضی نیستم کوچکترین زحمت و رنجشی به کسی بدهم.
ساعت هفت صبح پایانه مسافربری زنجان 15/12/97
روز موعود فرا رسید شب از خوشحالی خوابم نمی برد به علت سردی هوای زنجان من کاپشن ضخیم پوشیده بودم و از آنجا که سینوزیت دارم با شال و کلاه نیز سر و صورت خود را پوشانده بودم همراهان گفتند فلانی کشور عراق گرم است این لباس ها بار اضافی می شود ولی من گفتم کار از محکم کاری عیب نمی کند و علی رغم اینکه همیشه در پایانه یک مسافر با تاخیر حاضر می شود و یا کسانی که به بدرقه آمدند از داخل اتوبوس پیاده نمی شوند اتوبوس با دعا و صلوات مسافرین حرکت کرد. آقای حیدری رییس کاروان بودند و گفتند چون عده ای از مسافرین قرار است در بین راه و از روستاها سوار بشوند توضیحات را به آن زمان واگذار می کنم من تعداد مسافرین را سئوال کردم چهل نفر بودیم واقعه عجیبی بود من بعد از چهل سالگی به همراه چهل مسافر عازم کربلا می شدیم و این یک اربعین دیگری بود تا واماندگان پیاده روی اربعین، از این فیض بی نصیب نمانند. آقای قاسمی مرد جوانی که مداح کاروان بود که وقتی اتوبوس به سمت قیدار حرکت کرد اولین روضه امام حسین را با بلندگویی که با خود آورده بود شروع کرد و اولین باران اشک شروع کرد در دلم مناظره عقل و عشق بود عقل می گفت: به زیارت سرور و سالار شهیدان می روی باید عزادار بود عشق می گفت این اولین سفر به کربلاست است باید شاد بود.
مختصری در باب زنجان:
چون من از شهر زنجان عازم کربلا بودم لازم دانستم مختصری در این باب توضیح دهم: در لغت نامه مرحوم دهخدا آمده که نام شهر زنگان بوده، بعد از حمله ی اعراب به زنجان تغییر نام یافته است دارای آب و هوای معتدل، که از سمت شمال به رشته کوه های البرز و از سمت جنوب به رشته کوه های زاگرس متصل می باشد مثَلی بین مردم رایج است که: زنجانی غریب پرست است که این نشان می دهد مردمانی مهمان نواز هستند و آیین عزاداری آنها در روزهای هشتم و یازدهم محرم در دسته های عزاداری مساجد حسینیه و زینبیه اعظم شهرت جهانی دارد و به همین منظور از سوی رهبر معظم انقلاب پایتخت شور و شعور حسینی نامیده شده است از سوغات این شهر می توان چاقو، ملیله کاری و چاروق دوزی و حتی صنعت مسگری را نام برد که بعد از سال ها رکود دوباره احیا شده است زبان محلی مردم نیز آذری می باشد. اماکن تاریخی و زیارتی فراوانی در این شهر وجود دارد از جمله بنای رخشویخانه، بنای ذوالفقاری که مردان نمکی در آنجا نگهداری می شوند، بازار تاریخی زنجان، وجود سه پل تاریخی بر روی رودخانه زنجان رود، بقعه امام زاده سید ابراهیم ع و… برپایی جشنواره ملی آش در تابستان ها، در منطقه زیبا و کوهستانی گاوازنگ زنجان نیز توانسته در معرفی صنعت توریسم استان گام های موثری بردارد بهترین فصل سفر به استان زنجان تابستان می باشد که به علت وجود دو رشته کوه در دو سمت شمال و جنوب شب های بسیار خنک و دلپذیری را دارد.
چمن و بنای تاریخی سلطانیه:
اتوبوس از کنار چمن طبیعی و گنبد سلطانیه که در 36 کیلومتری شهر زنجان قرار دارد عبور می کرد لازم دانستم باز توضیح دهم این چمن که سالیان سال قدمت دارد و حوادث مختلفی از جمله لشگرکشی های سلاطین از جمله مغولان و عثمانی و… را دیده، از جمله در قرن دهم که قوای عثمانی به این محل لشگرکشی کرده بودند بر اثر سرمای شدید و بارش برف خیل عظیمی از نیروهایشان در این جا نابود شدند. و شاعر می سراید:
رفتم سوی سلطانیه آن طرف چمن دیدم دو هزار مرده بی گور و کفن
گفتم: که بکشت این همه عثمانی را؟ باد سحر از میانه برخاست که: من
خشکسالی و کم توجهی این چمن را به معرض نابودی کشانده و نگهداری اسب و برگزاری مسابقات درست است که به صنعت گردشگری و ورزشی و اشتغال منطقه کمک می کند اما موجب نابودی بزرگترین چمن طبیعی کشور می شود بگذریم درباره ی این چمن خرافاتی نیز در بین مردم از قدیم جاری بوده است گنبد سلطانیه نیز که از هر سمت خودنمایی می کرد و در مرکز شهر سلطانیه قرار گرفته بود این بنا سومین گنبد خشتی جهان، یادگار دوران حکومت مغول بر این منطقه و محل حکمرانی و مقبره الجایتو که بعد ها به آیین اسلام گرویده و نام سلطان محمّد خدابنده را برخود گزیده، شاهد حوادث طبیعی و غیر طبیعی زیادی بوده و هنوز پا برجا ایستاده است و هنر اسلامی معماران آن زمان را به تصویر می کشد.
مقبره قیدار نبی ع: شهر قیدار یا خدابنده در 90 کیلومتری جهان قرار دارد و از کنار مرقد حضرت قیدار نبی ع عبور کرده و سلامی دادیم قیدار نبی یا قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم بنا به شواهد بحارالانوار جد سی ام پیامبر اسلام و به نقل تاریخ یعقوبی اسماعیل نبی دوازده پسر داشته که قیدار بزرگترین پسر او و پس از او جانشین پدر و پیامبری را به عهده داشته است. قیدار در لغت یعنی سیاه پوست.
شهر مهران:
ساعت هشت شب به مهران رسیدیم و چون شب ها مرز بسته است طبق قرار قبلی شب را در مرز مهران در یک زائر سرا بسر بردیم با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدیم بعد از نماز صبح، یک زیارت عاشورا دسته جمعی خواندیم و بعد از صرف صبحانه اتوبوس دم در منتظر ما بود به طرف مرز حرکت کردیم بعد از دقایقی به مرز رسیدیم مرز خلوت بود حدود دویست یا سیصد نفر مسافر آنجا بودند که عده ای در حال برگشت بودند ساعت هفت و نیم پلیس ایران گذرنامه های ما را مهر کرد از ساختمان پلیس گذرنامه ایران گذشتیم بعد از بازدید بدنی و بازدید ساک ها به طرف باجه مهر گذرنامه عراق رفتیم باجه ها تعطیل بودند چند داربست فلزی زده بودند اما گفتند چون ساعت ما با ساعت عراقی ها فرق دارد آنها یک ساعتی دیر آمدند اما اینجا در صف ها ازدحام بود و مسافران از چند شهر مختلف ایران آمده بودند در حالی که مسئولین کاروان ها چند بار گفتند در آن طرف مرز پنج اتوبوس ایستاده و تا نفر آخر در صندلی خود سوار نشود اتوبوس ها حرکت نمی کنند اما گوش عده ای بدهکار نبود لذا ما اعتراض کردیم و گفتیم شما به زیارت امام حسین ع می روید و این کار در شان یک زائر نیست.
پنج شنبه 16/12/97 ورود به خاک عراق:
بالاخره وارد خاک عراق شدیم هوا آفتابی و کمی سرد بود اتوبوس های نسبتا خوبی در انتظار زائرین بودند بعد از حضور و غیاب حرکت به سمت نجف اشرف شروع شد اینجا زرباطیه نام دارد دو خودرو شاسی بلند که روی هر کدام نوشته شده بود شرکت امنیت خصوصی از جلو عقب اتوبوس ها را اسکورت کرده بودند و در داخل هر اتوبوس نیز یک مامور با لباس نظامی نشسته بود این مامور اتوبوس ما بیست سال بیشتر نداشت و غیر مسلح بود و خودش هم آنقدر ضعیف الجثه بود ما گفتیم این چطور از ما محافظت خواهد کرد.
حرکت در جاده های عراق:
از مرز که دور شدیم دو طرف جاده را تا چشم کار می کرد آب فرا گرفته بود و عده ای از مسافران گفتند دریاست اما من گفتم این دریا نیست اینها دریاچه های فصلی هستند که در اهواز و سیستان و بلوچستان و… اتفاق می افتد رییس کاروان نیز گفت: اگر اردیبهشت ماه از از کنار این جاده بگذرید یک قطره آب نیز نمی بینید مداح کاروان باز یک روضه تحویل مسافرین داد روضه چقدر دلچسب است از مرز که دور می شدیم نخلستان هایی دیده می شدند که نخل ها سر نداشتند و یادگار دوران دفاع مقدس بودند و من به باجناقم گفتم ببینید این نخل ها هنوز به احترام شهدا کلاه از سر برداشتند و سر پا ایستادند که باجناقم از این تعبییر کلی ذوق زده شد از آنجایی که دو طرف جاده را کیلومترها آب فرا گرفته بود پرنده های دریایی زیادی دیده میشد از جمله مرغ دریایی، حواصیل و چوب پا …. لازمست درباره چوب پا توضیحاتی بدهم این پرنده جثه ای کوچک شبیه مرغ دریایی دارد اما پاهای دراز و قرمزی چون لک لک و بال های سیاه یکدستی دارد و از ماهیان ریز و جانوران کوچ آبزی حتی حشرات و دانه های گیاهان تغذیه می کند.
دو چیز در جاده های عراق شگفت انگیز بود اولی هموار بودن جاده ها یعنی از پستی و بلندی خبری نبود و دیگر هیچ کوهی به چشم نمی خورد لذا به خاطر همین کمپرسی های بیست و چهار چرخ یا دو کمپرسی به هم چسبیده زیاد دیده می شدند ماشین آلات راهسازی عظیم الجثه زیادی هم دیده می شدند و من گفتم وجود کوه ها و ناهمواری های طبیعی در کشور ما واقعا یک نعمت الهی است. در جاده های عراق چیزی که ملموس بود نبود علایم راهنمایی و رانندگی بود حتی در سر چهارراهها من چراغ راهنمایی نیز ندیدم شاید بخاطر همین موضوع بود که در جاده ها همان ساعات اولیه شاهد ترافیک سنگین بخاطر تصادفات خونین ناگوار بودیم. دو طرف جاده ها مملو از زباله های قابل بازیافت از قبیل بطری های یک بار مصرف و قوطی کنسرو و… بود و این نشان می داد که صنعت بازیافت زباله و کمپوست در این کشور راه اندازی نشده است و اگر دیر اقدام پذیرد محیط زیستشان دچار مشکل خواهد شد در کنار جاده ها موکب های زیادی دیده می شدند که در ایام اربعین مورد استفاده قرار گرفته و در سایر ایام رها شده بودند.
بیشتر کسانی که با من همسفر بودند برای چندمین بار بود عازم کربلا بودند و لذا زیاد برایشان تازگی نداشت و بعد اینکه اکثرا مسن بودند و زود خسته می شدند و به خواب می رفتند به من نیز می گفتند فلانی تو هم بخواب، اما من گفتم از لحظه لحظه سفر باید استفاده برد شاید دنیا را چه دیدیم این فیض عظیم در طول زندگی دیگر نصیبمان شود گفتم: یاحسین ع:
در دیده بجای خواب آب است زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند بخواب تا بخوابش بینی ای بیخبران چه جای خواب است مرا
در طول سفر پست های ایست و بازرسی فراوانی به چشم می خورد و تنها یک مورد اتوبوس ما را نگه داشتند که رئیس کاروان فقط پیاده شد و مدارک را نشان داد و ما راه افتادیم و در چند ایست و بازرسی به این دلیل معطل شدیم که خودروی سنگین زیادی در نوبت بازرسی بودند و اتوبوس ما امکان پیش روی نداشت و این باز عنایت سیدالشهداست که همه جا زائرش نیز حرمت پیدا می کند در بین راه که از کنار شهرها عبور می کردیم وجود تعداد بیشمار سیم های برق بود که چون تار عنکبوتی بر روی دیوارهای منازل قرار داشتند شهرها نشان می داد که بافت فرسوده ای دارند.
از مرز (زرباطیه) تا نجف اشرف نجف ساعت راه بود و کم کم از دور شهر نجف دیده شد مداح کاروان یک روضه تقدیم کرد من در داخل شهر به دنبال گنبد باصفای حضرت علی ع می گشتم گفتند دیده نمی شود از دور دریاچه نجف دیده می شد رئیس کاروان گفت خوشبختانه هتل نزدیک حرم است و گرنه مجبور می شدیم با وسیله نقلیه به حرم برویم
اتوبوس جلوی هتل ایستاد ما داخل هتل رفتیم یک نفر که مدیر کاروان ها به او می گفتند توضیحاتی را ارائه داد و ما به داخل اتاق ها رفتیم و چون وقت نماز جماعت گذشته بود نماز را در داخل اتاق خواندیم و به زیرزمین رفته و غذا خوردیم من یک عهدی در ابتدای سفر با خود بسته بودم که برای بدی جا و مکان صحبتی نکنم چون نیت فقط امام حسین ع است ای کاش همه ما یک عهد می بستیم فقط برای خدا کار کنیم آن خیلی از مشکلات حل می شد بعد از خوردن غذا دوباره به اتاق رفتیم قرار شد ساعت چهار در سالن هتل حضور پیدا کنیم رفتیم اتاق طبق آداب زیارت غسل کردیم و با عجله در سالن هتل حضور یافتیم و دسته جمعی به سمت حرم اولین پیشوای امامت و ولایت حرکت کردیم.
در حرم حضرت علی ع:
دسته جمعی به سمت حرم حرکت کردیم هوا ابری بود و بر خلاف ظهر نم نم باران می بارید و من کاپشن پوشیده و با شال گردنی صورتم را پوشاندم ولی همسفران من به خیال اینکه هوا گرم است لباس کم پوشیده بودند و سردشان شد با این که من در یک کشور بیگانه بودم و باید مردم و ساختمان ها را تماشا می کردم چون مشتاق دیدار حرم حضرت علی ع بودم چیزی نمی دیدم و این باورش شاید سخت باشد در قسمت جنوبی شهر نجف قرار داشتیم خیابان بسیار عریضی بود اما خودرو به تعداد انگشتان دست بود و من فکر کنم به دلایل امنیتی اجازه عبور و مرور نداشتند در پانصد متری مانده به حرم دو زیارتگاه به چشم می خورد که بر روی تابلوها آن نوشته شده بود مزار دختران امام حسن ع، که الان فرصت زیارت و توضیح نبود جلوتر که رفتیم به یک کوچه پیچیدیم که دو طرف آن مغازه بود و در انتهای کوچه یک چیزی برق می زد که همه چشم ها را خیره و تر کرد گنبد طلایی بارگاه حضرت علی ع، بی اختیار به آقا دست به سینه شدم و سلام دادم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللهِ، اَنْتَ اَوَّلُ مَظْلُوم، وَاَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ آقای قاسمی ما را جمع کرد و با خواندن نوحه آذری یه سمت حرم کردیم او نوحه می خواند و ما اشک ریزان جواب می دادیم:
علی جان علی، جان علی جان، علی علی جان علی، جان علی جان، علی
مغازه دارها ما را نگاه می کردند و من می دانستم صدای ما موجب اذیت آنها می شود ولی چه کنم که سالها خون دل خورده بودیم مست عشق ولای علی ع بودیم مغازه داری جلو آمد و سینه زد و با صدای بلند به ما گفت که نام علی را بلند بگوییم بالاخره وارد صحن شدیم و کفش هایمان را به کفش داری و تلفن همراه را به غرفه امانات دادیم تحویل و گرفتن تلفن های همراه همه جا یک معضل شده بود وارد حرم شدیم داخل حرم بسیار شلوغ بود در داخل حرم مرقد مولا را زیارت کردم یک جای ضریح هیچ کس نبود من رفتم دستم را گذاشتم و یک دل سیر زیارت و با مولا نجوا کردم بعد فهمیدم که اینجا افراد سالمند را با ویلچر می آورند و اکنون شانس من بود که هیچ کس نبود برخی زائران عرب نام امیرالمومنین اسدالله غالب را به زبان می آوردند از زائرین می خواستند صلوات بفرستند این کار حتی من حدیثی از پیامبر دیدم پسندیده نیست چون برخی مشغول نماز یا دعا خواندن هستند و حواسشان پرت می شود اما چرا به علی ع اسدالله غالب می گویند؟ در کتاب مناقب مرتضوی آمده: علت این است که در شب معراج، پیامبر در بارگاه کبریا شیری را دیدند که با زنجیرهای نور بسته شده، و هر بار رسول خدا می خواست نزدیک شود شیر به ایشان حمله می کرد پیامبر علت را از جبرئیل پرسید او گفت: “یا رسول الله، تفحص کن مگر از متاع دنیوی چیزی زایده با تو هست. چون نظر کرد، انگشتری در دست حق پرستش بود. برآورده جانب شیر افکند چون از معراج آمد، امیرالمومنین مبارک باد عرض نموده انگشتری در پیش سرور نهاد. آن سر ور فرمود:«جزاک الله فی الدارین خیرا یا اسدالله الغالب.»”که از عوض کسانی که نتوانسته بودند بیایند آرزوی زیارت داشتند اما اسیر خاک شدند خلاصه هر کس که در ذهن داشتم نماز خواندم یک کار ناپسندی که در کنار ضریح انجام می گیرد یک عده در مسیر زائرین نماز می خوانند و موجب زحمت زوار می شوند یا در هنگام نماز به زور خود را وسط دو نمازگذار جای می دهند و موجب رنجش نماز گذاران می شوند یا از ضریح چسبیده و می خواهند زیارتنامه را تمام بخوانند و این کار موجب ازدحام زائرین می شود. سپس به محوطه رفتیم و آنجا نماز مغرب و عشا را به نماز جماعت خواندیم در محلی قرار گذاشته بودیم همه جمع شویم اما ساعتی معطل شدیم سه خانم با یک پیرمرد که به تنهایی آمده بود نیامدند هوا سرد بود و باران می بارید بالاخره خانم ها آمدند مدیر کاروان که بنده خدا خیلی دنبالشان گشته بود من گفتم حتما چند حرف بارشان می کند ولی وی آنقدر خوش اخلاق بود به شوخی گفت باید برای این جمع بستنی بخرید آنها هم گفتند ما برای مراسم دعا مانده بودیم ولی هنوز از پیرمرد خبری نشد قرار بر این شد کاروان با راهنمایی آقا قادر برادر باجناق بنده به سمت هتل حرکت کنند من و باجناقام و مدیر کاروان ماندیم تا بگردیم مدیر کاروان گوشی خود را به من داد و خود به داخل حرم رفت یک نفر از کاروانیان به گوشی زنگ زد و گفت پیرمرد به هتل آمده، حال من مدیر کاروان را از کجا پیدا می کردم بعد از مدتی مدیر با ناراحتی آمد وقتی من گفتم به هتل رفته هم تعجب کرد و هم خوشحال شد هر سه ساعت 9 شب به هتل رفتیم همه شام خورده بودند ما شام خوردیم قرار شد ساعت سه و نیم بامداد برای ادای نماز جماعت صبح در سالن انتظار جمع شده و به سمت حرم برویم.
جمعه 17/12/97 برابر با اول رجب 1440
صبح به حرم رفتیم سر هر کوچه یک ایست و بازرسی برای عابران پیاده بود بازرسی شدیم در حرم تا وقت گیر می آوردیم دعا و نماز می خواندیم بعد از نماز صبح به هتل برگشتیم سپس بعد از صرف صبحانه اتوبوس آمد تا ما را به مساجد کمیل، حنانه و کوفه ببرد. ابتدا به مسجد کمیل بن زیاد رفتیم آقای قاسمی زیارتنامه را خواندند به طرف حرم رفتیم من کفش کتانی پوشیده بودم اما اگر دمپایی به پا می کردم در موقع وضو و راحتی پا در آسایش بودم در کتاب راهنمایی که در دست داشتم نوشته بود کُمیل بن زیاد نَخَعی یمانی از بزرگان تابعین و از یاران شجاع و با وفای حضرت علي (ع) بودند . رجال شناسان او را به صفات «شجاع، زاهد و عابد» ستوده اند. وی یکی از هشت عابد و زاهد معروف کوفه در زمان خود بود. یک ضریح کوچک بود نماز خوانده و زیارت کردیم سپس به سمت مسجد حنانه رفتیم مسجد حَنّانه، مسجدی در شهر نجف که طبق نقلهای تاریخی، زمین آن، دو بار در عزای ائمه ع ناله کرده است؛ یک بار در زمان تشییع امیرالمؤمنین ع یک بار نیز بعد از واقعه کربلا. علت نامگذاری مسجد نیز همین است. این مسجد در محله حنانه، به فاصله ۲.۵ کیلومتری از حرم امیرالمؤمنین ع سمت شمال نجف، و در نزدیکی مرقد کمیل بن زیاد نخعی واقع است. در سدههای اخیر با گسترش شهر نجف، این مسجد جزو شهر نجف قرار گرفته است. در داخل مسجد ضریح گردی بود که طبق روایات سر امام حسین در این محل به زمین گذاشته شده بود بعد از زیارت و نماز به سمت مسجد کوفه حرکت کردیم.
مسجد کوفه
اما در رابطه با مسجد کوفه در سایت ویکی شیعه می خوانیم : مسجد کوفه، چهارمین مسجد پس از مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالاقصی است و از قدیمیترین اماکن زیارتی شهر کوفه به شمار میآید. بنابر برخی روایات، نخستین کسی که مسجد کوفه را بنیان گذاشت، حضرت آدم(ع) بود و حضرت نوح(ع) پس از طوفان آن را تجدید بنا کرد. در سال ۱۷ هجری قمری با حضور اولیه مسلمانان در کوفه در زمان سعد بن ابی وقاص و پیشنهاد سلمان فارسی، این مسجد دوباره ساخته شد.
این مسجد شاهد حضور بسیاری از انبیای الهی، پیامبر اسلام، حضرت امیرالمومنین، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و برخی از امامان بوده است.
در سال ۳۶ هجری با حضور امیرالمومنین در این مسجد، بر اهمیت و توجه به آن افزوده گردید. حضرت علی(ع) در این مسجد نماز و خطبه میخوانده، برخی از امور کشورداری مانند قضاوت را در آنجا انجام میداده و در محراب این مسجد به شهادت رسیده است.
در کنار مسجد کوفه مرقد میثم تمار، خانه امیرالمومنین، دارالعماره کوفه، مرقد مسلم بن عقیل، مرقدهانی بن عروة و مرقد مختار قراردارد. این مسجد دارای مقامات متعدد بوده و در بسیاری از آنها اعمال مخصوصی انجام میگیرد. مسافر میتواند در مسجد کوفه نماز را تمام یا شکسته بخواند. طبق برخی از روایات، مسجد کوفه از باغهای بهشتی است. اگر کسی وارد آن شود، آمرزیده است. شهر کوفه مرکز حکومت امام زمان عج و مسجد کوفه، مرکز ستاد فرماندهی او خواهد بود.
فاصله از محلی پیاده شدن تا مسجد کوفه زیاد بود و یک ماشین برقی اندازه مینی بوس افراد مسن را به نزدیک مسجد کوفه می رساند اما افراد جوان نیز سوار این وسیله می شدند و این کار موجب شد تا ما زمانی معطل شویم تا افراد مسن همراهمان را سوار خودرو شوند پیاده به سمت مسجد کوفه حرکت کردیم ابتدا به مرقد میثم تمار رسیدیم مرقد میثم تمار، یکی از دیدنیهای کوفه است که در نزدیکی مسجد کوفه قرار دارد. میثم تمار، از یاران امام علی(ع)، امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع)، که پیش از واقعه کربلا در کوفه به شهادت رسید. آرامگاه او در فاصله ۳۰۰ متری از مسجد کوفه و در آغاز بزرگراه نجف-کوفه قرار دارد. بعد از زیارت مسجد کوف از باب ثعبان یا باب اژدها وارد مسجد کوفه شدیم باب ثعبان به این جهت گویند که یکی از جنیان به شکل اژدها وارد مسجد شد و سئوالی از حضرت کرد و سپس برگشت. مسجد کوفه محل زیبایی بود زمینش که قبلا خاکی بود با سنگ های مرمر سفید سنگ فرش شده بود یازده مقام در این مسجد وجود دارد
1ـ دکة القضاء: مکانی که امام علی(ع) در آنجا قضاوت میکرد
2ـ بیت الطشت: محلی که یکی از معجزات امام علی(ع) در آن رخ داده است.
3ـ مقام حضرت آدم ع: ستون هفتم مسجد کوفه معروف به مقام حضرت آدم است. اینجا مکانی است که خداوند توبه آدم را قبول کرد.همچنین امیر المؤمنین(ع) نزدیک این ستون نماز میخواند، لذا به مقام امیر المؤمنین(ع) نیز معروف است.
3ـ مقام حضرت ابراهیم ع: ستون چهارم مسجد، جنب «باب انماط» مکانی است که حضرت ابراهیم ع در آنجا نماز خوانده است.
4ـمقام جبرئیل ستون پنجم منسوب به حضرت جبرئیل است. درشب معراج که پیامبر(ص)از مسجدالحرام به مسجدالاقصی در حرکت بود، هنگامی که به سرزمین کوفه رسید، جبرئیل به پیامبر فرمود: ای رسول خدا، اکنون مقابل مسجد کوفه هستی. پیامبر با اجازه خداوند در آن دو رکعت نماز گزارد. همچنین امام حسن ع در نزدیکی این ستون نماز میخواند و لذا به مقام امام حسن نیز معروف است.
5-مقام حضرت امام زین العابدین ع: ستون سوم، جایگاهی که امام سجادع در آنجا نماز خوانده است. ابو حمزه ثمالی میگوید: «دیدم علی بن الحسین(ع) وارد مسجد کوفه شد و دو رکعت نماز خواند و سپس سر به دعا برداشت، پس از مدتی راه مدینه را در پیش گرفت تا برگردد. به او گفتند: برای چه به اینجا آمدی؟ جایی که پدر و جدّت را کشتند؟ فرمود: «پدرم را زیارت کردم و در این مسجد نماز خواندم.»
6ـ باب الفرج معروف به مقام نوح ع
7ـمحراب امیر المؤمنین(ع): مکانی که ابن ملجم مرادی، فرق امام را شکافت و او را به شهادت رساند.
8ـ مقام امام صادق ع: راوی میگوید: در ایام بنیعباس، روزی دیدم امام صادق از باب الفیل وارد شد و نزد ستون چهارم نماز خواند.
9ـمقام حضرت خضر ع
10ـجایگاه به گِل نشستن کشتی نوح
11- دکه المعراج
ابتدا در سایه نشستیم از سنگ ها یک سرمایی بیرون زد عده ای اعتراض کردند به زیر آفتاب رفتیم باز عده ای اعتراض کردند آفتاب اذیتمان می کند در جایی نشستیم محوطه بسیار بزرگی بود هر کاروان در جایی نشسته بود یک کاروان آمد نزدیک ما نشست مداحش آمد و به مداح کاروان ما اعتراض کرد که صدایش بلند است سپس همگی به جای دیگری رفتند البته تقصیر مداح ما نبود و اهل کاروان ما افراد مسن بودند و مشکل شنوایی داشتند من ناراحت شدم که در مسجد پرفضیلت کوفه چرا باید این مسائل بوجود آید هر مقام دو رکعت نماز داشت و دعای مخصوص خودش در یک جا نمازهای مقام ها که در جمع 22رکعت می شد همراه با دعاها که مداح کاروان می خواند به پایان رساندیم به سمت داخل مسجد کوفه حرکت کردیم.
محراب کوفه:
وای چه بگویم فرق مولا علی اینجا شکافته شد بغض باز گلویم را فشرد به سمت محراب رفتم و دست به ضریح محل شهادت علی ع کشیدم از آنجا به سمت شرق مسجد رفتیم و نشستیم مداح روضه خواند و ما گریستیم سپس به سمت مرقد مختار ثقفی رفتیم کنار ضریح مختار حرم حضرت مسلم بن عقیل قرار داشت ضریح حضرت را نیز زیارت کردیم سپس کم بالاتر مرقد هانی بن عروه قرار داشت عجب سفری روحانی و معنوی است نماز می خوانیم زیارت می کنیم مجدد به سمت مسجد کوفه آمدیم نماز جماعت ظهر و عصر را در کنار محراب شهادت مولا خواندیم محلی که خوارج در یک سمت و علی ع در سمتی دیگر می خواندند و بعد از شهادت گفتند مگر مولا نماز هم می خواند؟!
از باب رئیس بیرون آمدیم و به سمت محلی رفتیم که منسوب به منزل امیرالمومنین علی ع بود این منزل معلوم است که تازه بنا شده و آداب مخصوصی هم ندارد اما پشت این بنا یک محل ویرانه ای بود که با حصار فلزی کشیده بودند و برخی قسمت ها هم نیزار بود اینجا همان دارالعماره است کاخ ابن زیاد که امروز ویرانه ای بیش نیست.
بعداز ادای نماز و زیارت به هتل برگشتیم ناهار خوردیم یک ساعتی استراحت کردیم و به سمت بارگاه حضرت علی ع حرکت کردیم در راه دو زیارتگاه منسوب دختران امام حسن بود که زیارت کردیم از بازار به سمت مرقد مولا علی حرکت کردیم همه اجناس بسیار گران است و چیزی نمی شود خرید بنظر حقیر زائرین نباید وقت خود را در این بازار ها سپری کنند و از هر لحظه این سفر باید استفاده کنند در کنار یک مغازه پارچه فروشی، اقوام پارچه خریدند و دختر کوچکم گریه می کرد که به من بادکنک بخرید آقای فروشنده گفت: برای چه گریه می کند؟ به شوخی عمه همسرم گفت: چادر می خواهد آقای فروشنده یک توپ پارچه سیاه قیمتی آورد و برید در پاکت گذاشت و پولی هم نگرفت عجب دل بزرگی داشت از دستفروش ها زیاد سئوال نکردم چون به آدم می چسبند و تا چیزی نخری ول کن نیستند به حرم که رسیدیم بعد از زیارت، به مزار علما و بزرگانی رفتیم که در جوار مولا دفن شدند از باب قبله که می خواهیم وارد شویم سمت چپ مزار شیخ مرتضی انصاری و سمت راست، مزار سید اسدالله شفتی شیرازی، میرزا حسین نوری صاحب کتاب مستدرک الوسائل و شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان قرار دارد و در قسمت ایوان طلا از بیرون سمت چپ، مزار مقدس اردبیلی و سمت راست مزار علامه حلی و شیخ محمدحسین کمپانی و سید مصطفی خمینی قرار دارد. البته غیر از این مزار علمای بزرگی نیز در حرم امام علی ع وجود دارد یک نکته مهم این است برخی مزارها وجود دارند برخی نیز به مرور از بین رفتند بعد از نماز مغرب و عشا دوباره ه هتل برگشتیم چون برنامه سفر بسیار فشرده است زائرین بسیار خسته می شوند اما شوق زیارتی که وجود دارد خستگی نمی تواند غلبه کند.
شنبه 18/12/97 قبرستان وادی السلام
صبح ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بیدار شدیم به زیارت حرم رفتیم و نماز صبح را به جماعت خواندیم سپس به سمت قبرستان وادی السلام رفتیم این قبرستان بزرگترین قبرستان جهان اسلام است. قبرهایی که روش حالت پلکانی داره به ازای هر پله یک نفر دفن است . اتاقهایی هم توش هست که افراد را داخل دیوار دفن می کنند جوری که زود جسد از بین برود چون افراد بسیاری جا رزرو کردند که بعد از فوتشان آنجا دفن بشوند حتی از ایران .البته مقداری از این قبرستان به علت برنامه های عمرانی تخریب شده اما هنوز عظمت خود را حفظ کرده است در ابتدای قبرستان همگی دست به سینه شده و برای اهل قبور دعا و فاتحه ای خواندیم در دو سمت قبرستان دو مرقد خودنمایی می کرد مرقد پیامبران الهی حضرت هود و صالح ع که ضریح کوچکی نیز داشتند و در سمت دیگر مرقد آیت الله قاضی استاد علامه طباطبایی جایی که زندگی و درس میدادند برای زیارت این بزرگواران از میان قبور حرکت و زیارت کردیم در قسمت سمت چپ قبرستان مقام امام صادق ع و امام زمان عج به چشم می خورد. یک پزشک ایرانی نزدیک مرقد حضرت صالح و هود ع دفن شده بود و ماجرا از این قرار بود که در فاجعه رمی جمرات حجاج بیت الله الحرام سال 94 این پزشک نیز جان خود را از دست می دهد و به اشتباه به این مکان آورده می شود و بعد با رضایت خانواده اینجا دفن می کنند بهرحال تقدیر چنین بوده است مزار خیلی از بزرگان ایران اینجاست از جمله شهید رئیس علی دلواری قهرمان مبارزه علیه استعمار انگلیس اما به دلیل رعایت حال افراد مسن زود به هتل برگشتیم کبوتران چاهی در عراق از حرمت زیادی برخوردار هستند و مغازه دارها برایشان گندم می پاشند لذا دسته های عظیمی از این پرنده ها را در خیابان ها مشاهده می کنیم بعد از صرف صبحانه اتوبوس آمد ما را سوار کرد به سمت مسجد سهله برد.
مسجد سهله:
این مسجد از فضیلت بالایی برخوردار است از جمله منزل امام زمان می شود تمام پیامبران اینجا نماز خواندند ارزش مکانیش با خیمه پیامبر برابری می کند این مکان اعمال و نماز های مخصوص خود را دارد و … امام صادق ع فرمودند: هر دردمندی بین نماز مغرب و عشا در مسجد سهله دو رکعت نماز بخواند، و دعا نماید، خداوند مشکل او را بر طرف می کند. در بخشهای مختلف صحن مسجد سهله، مکانهایی منسوب به پیامبران و اهل بیت(ع) هست که در اصطلاح، مقام خوانده میشوند. این مقامها عبارتند از:
مقام ابراهیم(ع)، در شمال غربی و بین دیوار غربی و شمالی.
مقام یونس (ع)، در جنوب غربی و بین دیوار جنوبی و غربی.
مقام ادریس(ع)، در بین دیوار شرقی و شمالی. آن را مقام عیسی و همچنین «بیت الخضر» هم مینامند.
مقام صالح(ع)، در سمت شرقی بین دیوار جنوبی و شرقی. به مقام صالحین، انبیا و مرسلین معروف است.
مقام امام سجاد(ع)، در میانه مسجد، کمی مایل به سمت شرقی.
مقام امام صادق(ع)، درست در وسط مسجد. براساس روایات تاریخی، امام جعفر صادق مدتی در آنجا اقامت کرده و به عبادت و دعا مشغول بوده است.
مقام امام زمان عج ، در قسمت میانی مسجد، کمی مایل به سمت جنوب، در بین مقامهای امام سجاد و یونس. بعد از خواندن دعای مخصوص به داخل مسجد سهله رفتیم و برای هر مقام دو رکعت نماز و در کل چهارده رکعت نماز خواندیم برای مقام امام زمان یک ضریح کوچک درست کرده بودند چون نماز امام زمان عج بعد از زیارت و انجام اعمال مخصوص بیرون آمدیم کنار مسجد سهله دو مسجد تاریخی نیز بود که ما را آنجا نبردند من فکر کنم همراهان بنده نیز از اهمیت آن مکان ها اطلاعی نداشتند اما محض اطلاع من باید عرض کنم اولی مسجد زید بن صوحان نام دارد وی از صحابه پیامبر و یاران علی ع بودند که در اینجا به عبادت می پرداختند و مرقد ایشان هم در خارج شهر بصره، زیارتگاه مومنین است و مسجد بعدی، مسجد صعصعه بن صوحان نام دارد وی نیز از یاران حضرت علی ع بودند و در این مسجد عبادت می کردند در این مسجد امام علی ع و امام زمان ع نماز خواندند پسر ابوسفیان او را به جزیره کاوان بین عمان و بحرین تبعید کرد و در سال 61 هجری به شهادت رسیدند. کمی بالاتر از مسجد سهله سوار اتوبوس شدیم و به سمت حرم امیرالمومنین علی ع برگشتیم و نماز جماعت خواندیم به هتل برگشتیم مداح کاروان گفت: بعد ظهر می خواهیم به مرقد صافی یمانی برویم بعد از ظهر اما چون افراد مسن با ما بودند نتوانستیم به آنجا برویم اما من لازم دانستم در این مورد توضیح بدهم مقام امیرالمؤمنین(ع) و بارگاه صحابی”اثیب الیمانی” معروف به “صافی صفا” (محل تجمع کاروان های تجاری) در کنار بحرالنجف رفتند.
احمد گفت: روزی امام امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب ع بر لبه بحر النجف ایستاده بودند ناگهان چیز سیاه مانندی از دور نمایان و هنگامی که نزدیک گشت مردی بود اعرابی که بر شتر خود بار سنگینی حمل می نمود. وی به نزدیک امام که رسید معلوم شد که آن بار سنگین, جنازه است. او بدون این که مولا را بشناسد بر ایشان سلام کردند.
علی ع علت را جویا شدند وی گفت: این جنازه پدرم است او انسان با ایمانی بود و وصیت کرد تا جنازه اش از یمن به نجف حمل و در این جا دفن شود چون می گفت: انسانی در اینجا دفن می شود که به واسطه ایشان انسان های بی شماری آمرزیده می شوند و من نمی خواهم از این فیض بی نصیب بمانم.
علی ع فرمودند: آن مرد من هستم سپس خود بر وی نماز خواندند و دفن نمودند. راویان تاریخ آوردهاند که در گذشته منطقه “صفا” مکانی بوده برای استراحت کاروانها. حضرت علی(ع) وقتی برای زیارت وادی السلام از کوفه به نجف میآمدند در منطقه صفا توقف میکردند و به راز و نیاز میپرداختند.
موسی ع در این مکان با خدای خود راز و نیاز میکرد. به گفته تاریخ نویسان، این مکان بخشی از کوه طور سینا و الجودی است که کشتی نوح بر آن قرار گرفت. ظاهرا این محل چون محل زیارت حضرت موسی بوده است، حضرت علی(ع) آن را به عنوان جایگاه نیایش خود انتخاب کرده بودند. چون اهل کاروان ما سالمند بودند نتوانستیم به آنجا برویم لذا به دیدن منزل امام خمینی (ره) در نجف که نزدیک حرم بود رفتیم خانه ای ساده با آشپزخانه ای کوچک برای من خیلی جالب بود محو تماشا بودم که دیدم همه رفتند چون قرار بود بعد از آن محل به منزل علامه امینی صاحب کتاب الغدیر برویم من از روی تابلو به آن محل رفتم بین دیدم همسفران در حال برگشت هستند و به من نیز گفتند برگرد درب منزل علامه امینی بسته بود اما من گفتم باید بروم از نزدیک حداقل نمای منزل علامه امینی را ببینم لذا با باجناقم برگشتیم و نمای منزل را دیدم و فاتحه ای نثار روحشان فرستادم به باجناقم در رابطه با علامه توضیحاتی دادم از جمله اینکه علامه در کتاب الغدیر که سالیان سال برای آن زحمت کشیدند ولایت امیرالمومنین علی ع را بعد پیامبر به اثبات رساندند و دوم اینکه شبی تا صبح هزار رکعت نماز خواندند تا و به منتقدان حضرت که می گویند نمی شود هزار رکعت نماز خواند جواب قانع کننده ای بدهند. از آنجا به حرم رفتیم عصر تلخی بود چرا که باید با حضرت وداع می کردیم البته صبح فردا قرار بود به سمت کربلای معلی برویم داخل یکی از شبستان های حرم رفتیم و آقای قاسمی زیارتنامه وداع با امیرالمومنین همراه با روضه خواند بعد به زیارت حرم رفتیم و نماز جماعت را خواندیم و به هتل برگشته و صبح برای آخرین بار ضریح مولا علی ع را زیارت کردیم صبح تلخی بود دل کندن از مولا علی ع ولی صبح شیرینی هم بود چرا که به زیارت امام حسین ع و هفتاد و یار باوفایش می رفتیم.
یکشنبه 19/12/97 به سوی کربلای معلی
صبح ساک ها را بستیم اتوبوس تا دم در هتل می آمد و این عنایت حضرت بود که ما متحمل زحمت نشویم سوار اتوبوس شدیم یاد شعری از مرحوم وصال شیرازی افتادم از واقعه کربلا برای علی ع روایت می کنند:
کای گوهری که چون که چون تو نپرورده نه صدف پروردگانت زار و تو آسوده در نجف
تو ساقی بهشتی و کوثر به دست توست وین کودکان زار تو از تشنگی تلف
تا کی جوار نوح؟ لب از نوحه برگشای یعقوب سان بنال که شد یوسفت ز کف
بالاخره وارد جاده کربلا شدیم من در گوشی خود ابتدا نوای نی محزونی انداختم سپس یک روضه از مرحوم حاج آقا کوثری گوش دادم اینجا دیگر من نبودم بلکه در دلم شور و فغان دیگری بود به روح کسانی که آرزوی زیارت کربلا را به خاک بردند صلوات فرستادم کسانی که التماس دعا کرده بودند بیماران، خلاصه تمام کسانی را که به هر دلیلی نمی توانند به این سفر بیایند دعا کردم اما به یاد علما، شعرا و نویسندگانی هم بودم که این پرچم حسینی را به ما امانت دادند به نخل ها کنار جاده نگاه می کردم و با خود یک رجز قدیمی آذری که از اجدادمون به ما ارث رسیده می خواندم: ایون اباد کربلا، سو یولارن باغلادن، یاخچی قوناق ساخلادن، اکبریمی دوغرادن، اصغریمی اوخلادن، ایون اباد کربلا
معنی: خانه ات آباد کربلا که راه آب را بستی و خوب مهمان نوازی کردی اکبر را قطعه قطعه و اصغر را تیرباران کردی.
چون برنامه سفر خیلی فشرده بود و از نجف تا کربلا هشتاد کیلومتر، حدود دو ساعت با احتساب ترافیک راه بود و همسفران بلافاصله به خواب می رفتند اما برای یک نویسنده دیدن و شنیدن بسیار مهم است و خوشا قلمی که در راه چهارده معصوم ع بکار رود لذا چون این فرصت ها را به آسانی به دست نیاوردیم زمانی متوکل عباسی دست های کسانی را که می خواستند به کربلا بروند قطع می کرد که مسعودی در کتاب مروج الذهب به آن اشاره می کند چقدر دستها قطع شد اما از تعداد زائرین کاسته نشد. که چه دلها خون شده، چه آرزوها بر باد رفته، چه انسانهایی به خاک رفته، در اینجا یادی کنیم از شهدا، علما، و تمام کسانی که به هر نوعی این راه را برای ما هموار کردند چیزی که کمتر یاد می شود مسئولینی هستند که مدام در رفت و آمدند تا زائرین در آسایش به زیارت بپردازند خداوند به همه آنها به احترام شهید کربلا اجر عنایت فرماید. ایست های بازرسی در جاده بسیار زیادند اما باز امام حسین به زائر خود عنایت فراوانی دارند که ما معطل این پست ها نمی شویم هوا در اسفندماه شبیه اردیبهشت ماه زنجان می باشد و هر قدر به سمت کربلا می رویم هوا گرمتر می شود می گویند کم کم به کربلا نزدیک می شدیم این را آقای قاسمی مداح کاروان که توفیق زیارت کربلا و عتبات عالیات را بیش از هفتاد بار داشت داد و روضه ی امام حسین ع را شروع کرد وارد شهر کربلا شدیم در خیابان ها مامورین عراقی همراه خودرو هایی که پشت آنها تیربار سوار بود دیده می شدند رئیس کاروان خبر خوشحال کننده ای داد و گفت: هتل ما نزدیک حرم می باشد و قبلا به اتوبوس اجازه ورود به داخل شهر را نمی دادند اما این اتوبوس نزدیک هتل خواهد آمد از اتوبوس پیاده شدیم به سمت هتلی به نام صفار حرکت کردیم دختر باجناقم به من گفت: پشت سرت را نگاه کن. برگشتم پشت سرم با فاصله سیصد متر گنبد طلایی حرم حضرت ابوالفضل العباس ع را دیدم دستانم بی اختیار سست شد بار را زمین گذاشتم چون انتظار نداشتم اینجا با این منظره روبرو شوم زبانم از شدت ذوق بند آمد اما بر خود مسلط شدم و با شعر مرحوم یحیوی اردبیلی گفتم:
عباس آدوا قربان، آدندا نه حکمت وار آدنلا عزاداره هر یرده شرافت وار
گوز یاشی سبیل ایدسه، بیلم اونا قیمت وار قربان سنه جان اولسون جاندا نه لیاقت وار
ترجمه: عباس ع قربان نامت که چه حکمتی در آن نهفته، با نام تو در هر کجا عزادارت شرف می یابد اگر اشک سرازیر شود می دانم که بها دارد جانم قربانت شود که این جان لیاقت شما را ندارد.
بعد از عرض ادب به داخل هتل رفتیم مدیر کاروان ها، توضیحاتی دادند و خواستند ابتدا برویم در طبقه پایین غذا بخوریم مثل همیشه برسر کیفیت و نوع غذا بحث ها شروع شد مدیر کاروان نزد من آمد و گفت: شما از کیفیت غذا راضی بودید گفتم: حاج آقا من روزی که از منزل خارج شدم با خود عهد بستم که به کیفیت غذا و جا اعتراض نکنم که من فقط به عشق امام حسین ع آمدم این غذا ها از سر من زیاد است.
مدیر از من تشکر کرد و گفت: کاش همه مثل تو بودند بعد دوستان گفتند برویم در اتاق ها مستقر و نماز ظهر و عصر را بخوانیم و غسل زیارت بکنیم و یک ساعت بعد در سالن هتل حاضر شویم. یک ساعت برای یک عاشق یکسال تمام می شود یاد شعر مرحوم حاج سید عباس جوهری افتادم.
از آب دیدگان تن خود شستشو کنند عشاق چون به درگه معشوق رو کنند
اول قدم ز جان و سر خویش بگذرند در خون دل تهیه ی غسل و وضو کنند
بعد از غسل و اقامه نماز ظهر و عصر در سالن انتظار هتل جمع شدیم هتل ما در خیابان علقمی قرارداشت که انتهایش حرم حضرت عباس بود مانند دسته عزاداری از هتل خارج شدیم قلبم به شدت می زد نوحه خوان و سینه زن و گریان از سمت حرم حضرت عباس ع حرکت کردیم در مسیر عده ای از عراقی ها نیز ایستادند و با ما سینه زدند از در وارد بین الحرمین شدیم عجب باشکوه است یک طرف امام حسین ع و شهدای کربلا و یک طرف حضرت عباس ع، مصداق شعر سعدی که:
این که تو داری قیامتست نه قامت وین نه تبستم که معجز است و قیامت
چشم مسافر که بر جمال تو افتاد عزم رحیلش بدل شود به اقامت
دعا های مخصوص را در بین الحرمین خواندیم سپس ابتدا به سمت بارگاه حضرت ابا عبدالله حسین ع رفتیم وصف این لحظات در این مقال نمی گنجد داخل شبستان شدیم بسیار بزرگ و شلوغ بود در گوشه ای نشستیم و زیارتنامه های مخصوص را خواندیم و به سمت حایر حسینی رفتیم ابتدا ضریح یاران امام حسین ع یعنی هفتاد و دو شهید را زیارت کردیم یاد شعر فواد کرمانی افتادم که می گوید:
گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق آید از آن کشتگان زمزمه دوست دوست
و بعد از زیارت ضریح شهدا به سمت جلو رفتم ناگهان ضریح حضرت ابا عبدالله الحسین ع پدیدار گشت یک لحظه آقای حیدری مدیر کاروان را دیدم و او به من پایین ضریح را نشان داد و گفت: اینجا محل دفن علی اکبر ع است یاد یک شعر آذری افتادم که می گوید:
آتدان یخلدقم یره دفن ایلین منی قبریم غازین رعایت ایدن بو طریقنی
قبره ایاق طرفده قویون اوغلوم اکبری تاپساز ویرین قوجاقمه شش ماهه اصغری
ترجمه: جایی که از اسب افتادم مرا دفن کنید قبرم را بکنید اما این طریق را رعایت کنید پایین قبر پسرم علی اکبر را بگذارید اگر پیدا کردید اصغر شش ماهه را بر سینه ام بگذارید.
در آنجا محلی پیدا کردم و نماز هایی به نیت رفتگان، نیامدگان از جمله پدر و مادرم خواندم از آنجا که بیرون آمدم ضریح دیگری نمایان گردید و آن ضریح ابراهیم مجاب بود ابراهیم مجاب نوه حضرت موسی بن جعفرع می باشد وی در حرم حضرت سید الشّهداء داخل شد و عرض کرد: السّلام علیکَ یا اَبا (سلام بر تو ای پدر) و در جواب، صدایی شنیده شد: و عَلَیْکَ السّلام یا وَلَدی (و بر تو سلام ای فرزندم) و از این رو به” مُجاب”یعنی کسی که او را پاسخ گفتهاند شهرت یافت. بعد از زیارت ضریح به سمت باب حبیب بن مظاهر رفتیم ضریح حبیب بن مظاهر را نیز زیارت کردیم مزار حبیب بن مظاهر ابتدا بیرون حرم قرار داشت اما با توسعه حرم به داخل آمده است و در کنار ضریح محل قتلگاه امام حسین ع قرار داشت که ضریح گذاشته بودند یا امام حسین ع، این خاک از وجود شما به این مقام دست یافته، پس به قول حافظ:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
از حرم امام حسین ع خارج شدیم و دوباره از بین الحرمین وارد حرم حضرت ابوالفضل العباس ع شدیم ما زنجانی ها به حضرت عباس ارادت خاصی داریم و در زنجان روز هشتم محرم به یوم العباس مشهور است و در دسته عزاداری حسینیه اعظم زنجان که در رثای قمربنی هاشم راه می افتد هزاران گوسفند قربانی می شود که دومین قربانگاه جهان است جا دارد یادی کنیم از مرحوم ریاضی یزدی که سرودند:
وقت ولادت قدمی پشت سر وقت شهادت قدمی پیشتر
ای به فدای سر و قد و تنت آن ادب آمدن و رفتنت
در داخل شبستان زیارت نامه حضرت ابوالفضل ع را خواندیم و سپس به زیارت ضریح قمر بنی هاشم رفتیم و نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندیم در بین الحرمین چراغ ها شب هنگام همه قرمز بودند فردای آن روز همگی سبز شدند فهمیدم چون شب شهادت امام علی النقی الهادی ع می باشد چراغ ها قرمز شدند به هتل برگشتیم در راه در خیابان علقمی چیزی نظرم را ابتدای بازار جلب کرد و آن مقام دست چپ حضرت ابوالفض ع بود به قول آذری ها:
ای کربلا کوچه و بازاریوه قربان ای قولسوز آقا قولسوز علمداریه قربان
ترجمه: ای کربلا قربان کوچه و بازارت شوم ای امام بی دست قربان علمدار بی دستت شوم.
دوشنبه 20/12/97
صبح زود برای نماز جماعت به سمت کربلا رفتیم و نماز جماعت را در حرم سیدالشهدا خواندیم بعد از زیارت به هتل برگشتیم من گفتم امروز باید به بازار بروم چون نمی خواستیم از فیوضات این سفر محروم شویم لذا اکثر وقتمان را در حرم با خواندن قرآن و نماز و دعا می گذراندیم من ذوق فراوان داشتم که به بازار بروم دوستان گفتند فلانی حتما می خواهی اینجا زیاد خرید کنی گفتم خواهید دید همان طور که گفتم در ابتدای بازار مقام دست چپ حضرت عباس بود و چون مسیر ما از آن خیابان بود روزانه چندین بار زیارت می کردیم وارد بازار شدیم من دنبال متاعی بودم
به بازار محبت رو نهادم با تهیدستی ز دربارت مرانم خسروا من هم دلی دارم
یا به قول شاعر آذری:
بو بازارده من بیر متاع رایج آختاررام مصیبتده دوزرم چون نتایج آختاررام
هر قدر یالواررام دردیمه دوا اولمور گزیب کوچه کوچه باب الحوائج آختاررام
به فاصله کوتاهی از مقام دست چپ قمر بنی هاشم، به مقام دست راست حضرت ابوالفضل ع رسیدیم که یک روحانی در یک گوشه بازار طوریکه کسی اذیت نشود نوحه می خواند و حدود بیست نفری سینه می زدند مقام دست راست در محلی شبیه مغازه بود عجب صحنه ی زیبایی بود.
دهد او حاجت بیگانگان را نظر برآشنا دارد ابوالفضل
دو دستش داد در راه اسلام دو شهپر در جزا دارد ابوالفضل
داخل بازارهای اطراف حرم بیشتر مهر و تسبیح و پارچه یا ظروف ساخت ترکیه و چین را می فروختند و چون پول ما به دلیل تحریم های ظالمانه قدرت خریدش پایین آمده چیزی نتوانستم بخرم به حرم حضرت عباس رفتیم در آنجا برخی اقلام اهدایی را می فروختند اما به پول ما بسیار گران بود در آنجا نماز و زیارتنامه خواندیم سپس از بین حرمین به سمت حرم امام حسین ع رفتیم در وسط بین الحرمین اقلام فرهنگی می فروختند اما باز اغلب محصولات چینی و یا کشور ترکیه بود به سمت حرم امام حسین ع رفتیم یک زیرزمین نیز در حال آماده سازی برای زائرین بود ما به داخل آن رفتیم ضریح امام حسین نیز آنجا درست کرده بودند اکثر زایرین اطلاع نداشتند و ضریح پایین خیلی خلوت بود تا توانستم با امام حسین ع نجوا کردم نماز ظهر و عصر را به جماعت خواندیم به ما گفته بودند فقط از آب معدنی استفاده کنید و از کسی نوشیدنی قبول نکنید در داخل حرم در دیوارها شیرهای آب آشامیدنی نصب گردیده، پیرمرد عربی مرا به زبان عربی صدا زد و یک لیوان آب به دستم داد و من نیز به زبان عربی از وی تشکر کردم بسیار خوشحال شد به آب نگاه کردم یاد تشنه لبان دشت عاشورا افتادم و به نشان تبرک نوشیدم بقول مرحوم محتشم کاشانی که می سراید:
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد فریاد العطش ز بیابان کربلا
در راه برگشت به مغازه های اطراف نگاه کردم محصولات ایرانی در مغازه ها زیاد دیده می شود حتی تابلو تبلیغاتی از جمله لبنیات فروشی ایرانی بود در خیابان ها سطل های زباله که گذاشتند بر روی آنها نوشته شهرداری تهران، بهداشت در سطح شهر ضعیف است مغازه دار ها هم از این که قدرت پول ملی ایران پایین آمده و موجب شده فروش آنها کاهش پیدا کند ناراحت بودند.
زمان به شدت می گذرد از امام جعفر صادق علیهالسلام نقل شده است که میفرماید: خداوند در عوض شهادت حضرت امام حسین علیهالسلام، چهار خصلت به ایشان کرامت کرده است که عبارتند از: استشفاء از تربت آن حضرت، اجابت دعا تحت قبه او، بودن ائمه اطهار علیهمالسلام از ذریه او و حساب نشدن مدت زیارت زائر از عمرش. عصر دوباره به بین الحرمین برگشتم در بین الحرمین مشغول فیلم برداری بودم که خانم عرب جوانی در حالی که بچه ای در بغل داشت و از دست یک بچه دیگر گرفته بود به من نزدیک شد و فکر کرد من تنهایم و نمی توانم از خودم عکس بگیرم لذا به زبان عربی به من گفت: گوشی ات را بده تا از تو عکس بگیرم ترسیدم از اینکه بگویم نه من تنها نیستم چهل همسفر همراه است ناراحت شود و شکستن قلب و ناراحت کردن یک انسان آن هم در بین الحرمین، دور از ادب است. با کمال میل قبول کردم گوشی را به خانم دادم آن بانو سریع بچه چندماهه را روی زمین گذاشت و بچه بعدی را نیز رها کرد و از من عکس گرفت و از من خداحافظی کرد و رفت من مقداری کشمش در جیبم بود به بچه اش دادم خیلی خوشحال شد چیزی هم که باید بگویم محرومیت در عراق بیداد می کند نماز مغرب و عشا را در بین الحرمین خواندیم چه جای باصفایی که در حرم حضرت عباس و امام حسین ع و بین الحرمین سه نماز جماعت مجزا خوانده می شود به سمت هتل برگشتیم هر بار که به هتل برمی گشتیم از کنار مقام دست چپ حضرت عباس ع می گذشتیم و من به سمت مقام دست راست حضرت ابوالفضل ع نیز می رفتم و شعری آذری را زمزمه می کردم:
دوشدی ابوالفضلین آدی دللره شیعه فدا او کسیلن اللره
ترجمه: نام ابوالفضل ع بر دلها افتاد شیعه فدای دستان بریده اش باد.
فردا آخرین روزی بود که در کربلا بودیم لذا قرار شد فردا همگی به دیدن محل خیمه گاه و تل زینبیه برویم.
سه شنبه 21/12/97 آخرین روز اقامت در کربلا
صبح هنگام جهت اقامه نماز صبح به حرم امام حسین ع رفتیم از آنجا به حرم حضرت عباس ع رفتیم و باز در مسیر هتل به مقام دستان چپ و راست حضرت ابوالفضل ع رسیدیم در کنار مقام دست راست حضرت عباس ع هنوز آفتاب نزده بود در تاریکی چند زن عرب شمع روشن کرده بودند و به شدت گریه می کردند با دیدن ما ادب ملاحظه کردند و دور شدن معلوم بود که حاجت و گرفتاری مهمی داشتند
ای دست دلرباسی، مشکل گشا ابالفضل دست گره گشایه، جانلار فدا ابالفضل
ترجمه: ای دست دلربایت مشکل گشاست ابوالفضل ع بر دستان گره گشا جانها فدا بشوند ابوالفضل ع
به هتل برگشتیم در هتل به ازای هر نفر یک تخم مرغ گذاشته بودند با مخلفات دیگر، عده ای از زایرین که از شهر دیگر آمده بودند تخم مرغ اضافی برداشتند گارسون که پاکستانی بود محترمانه گفت: که هر نفر یک تخم مرغ بردارید که به وی تندی کردند من ابراز تاسف کردم از این رفتارها، که چون جرقه ای آتش به اعمال خیر انسانها می زند و اجر سفر از بین می رود
آماده شدیم به سمت تل زینبیه و خیمه گاه که نزدیک حرم بود حرکت کردیم سر هر کوچه یک ایست بازرسی مجزا برای خانم ها و آقایان وجود دارد من همه جا به مامورین عراقی سلام می دادم و آنها نیز اکثرا مرا تفتیش نمی کردند ولی برخی زائرین به تندی می گفتند یعنی چی چرا باید این همه بگردید آنها هم در بازرسی سختگیری می کردند بالاخره بعد از مسیر کوتاهی به تل زینیبه رسیدیم تل زینبیه محل بسیار بزرگی بود که خاک برداری عمیقی کرده بودند و در حال احداث بنا بودند تَلّ زَینبیّه مکانی مُشرف به قتلگاه امام حسین ع است. در واقعه کربلا، زینب س) از بالای آن، حال برادرش (حسین بن علی را به هنگام جنگ نظاره میکرد. این مکان، در غرب حرم امام حسین قرار دارد و زیارتگاه شیعیان است.خیمه گاه نیز در کنار تل بود داخل شدیم داخل خیمه گاه محل اقامت امام حسین ع و اهل بیت ع مشخص گردیده بود در محل اقامت امام حسین ضریح گذاشته بودند و داخل ضریح ها مملو از پول ایرانی بود و این نشان از ارادت ایرانیان به اهل بیت ع دارد در سایت ویکی شیعه می خوانیم: واقعه کربلا آرایش خیمههای امام حسین(ع) حالت نعل اسبی داشت تا حفاظت بیشتری داشته باشد. در پشت این خیمهها خندق حفر شده بود تا از آن سمت، مورد تهاجم قرار نگیرند اولین خیمهای که نصب شده خیمه امام حسین(ع) بود. این خیمه محل جلسات و بزرگترین خیمه بود. خیمههای بانوان را در غرب خیمه امام(ع) برپا کردند. اما خیمه حضرت زینب را پشت خیمه امام حسین(ع) نصب كردند و خیمه بنیهاشم اطراف خیمه زنان و کودکان و همگی در پشت خیمه امام حسین(ع) قرار داشت خیمههای یاران در قسمت شرقی و در کنار خیمههای بنیهاشم نصب شد، به طوری که تمامی خیمهها چون نیم دایرهای بود و در نقطه محور و مرکز آن، خیمه امام حسین(ع) قرار داشت.
می خواستیم برگردیم که گفتند بنشینید که از طرف بعثه مقام معظم رهبری برنامه ای داریم برنامه روضه خوانی و تشریح واقعه عاشورا شد برنامه دلچسبی بود از آنجا بیرون آمدیم در کنار تل زینبیه مجسمه یک مشک بود و یکی از بابهای حرم سیدالشهدا قرار داشت و بالایش نوشته شده بود: السلام علیک یا قتیل العبرات، مداح گفت: هرکس بگوید معنی قتیل العبرات چیست من جایزه می دهم من گفتم: یعنی من کشته اشک ها هستم و یعنی دلها به واسطه گریه بر امام حسین ع نرم می شوند و جایزه نیز یک صلوات از زبان چهل همسفر بود که مفتخر به دریافت آن در کنار تل زینبیه شدم.
از آنجا به سمت مقام زمان عج رفتیم مقام صاحب الزمان در انتهای خیابان سدره المنتهی و در کنار رود یا نهر حسینیه قرار گرفته است خیابان سدره تقریبا در سمت شمال حرم امام حسین علیه السلام می باشد و باب السدره حرم مطهر اباعبدالله الحسین رو به این خیابان باز می شود. آنجا خودرو ها مسافربر برقی بودند افراد سالمند را عرض دو دقیقه به مقصد می رساندند ما نیز پیاده ده دقیقه حرکت کردیم به محل رسیدیم هر چند که مقام صاحب الزمان (عج) به عنوان یکی از مکان های زیارتی کربلا معرفی می شود اما به لحاظ سندیت و قطعیت مورد شک و تردید می باشد. هنوز به نماز ظهر زمان بود لذا به کنار نهر حسینی رفتیم آنجا کانال آبی بود که می گویند از نهر فرات جدا شده و عده ای نیز آن را با نهر علقمه اشتباه می گیرند نهر علقم اکنون وجود ندارد داخل نهر پر بود از اردک و غاز اهلی و با حصار فلزی دور نهر محصور بود در داخل نهر نماد یک مشک بود که پرچمی به آن آویزان بود. یک گلدسته نیز در مقام امام زمان خود نمایی می کرد اینجا من این نوحه را خواندم: یا امام زمان شیعده احساسه باخ جلوه پرچم حضرت عباسه باخ اولدی قولار قلم تا اوجالسن علم یا ابالفضل یاابالفضل
ترجمه: یا امام زمان به احساسه شیعه نگاه کن به جلوه پرچم حضرت عباس نگاه کن دستانش بریده شد تا پرچم اسلام سربلند بماند یا ابالفضل ع
و یا : قربان اولوم بو شرف دائمه منتظران فرج قائمه
عالم بو شور و احساسه قربان یاران مهدی، عباسه قربان
ترجمه: قربان این عزت و شرف پایدارمنتظران امام زمان عج بشوم عالم قربان این شور و احساس شوند و یاران مهدی عج نیز قربان حضرت عباس ع بشوند.
ظهر هنگام به داخل مقام امام زمان عج شدیم و نماز جماعت اقامه کردیم از آنجا به بازار پشت مقام رفتیم در داخل بازار نیز مقام امام صادق ع قرارداشت که به علت تنگی وقت نتوانستیم آنجا برویم در بازار یک خرما فروشی بود می خواستم خرما بخرم دو خانم مانتو پوش ایرانی ابتدا وارد مغازه شدند نمی دانم چه شد مغازه دار آنها را با عصبانیت بیرون کرد و من تا قیافه عبوس خرما فروش را دیدم عطایش را به لقایش بخشیدم همراه همسفران به هتل برگشتیم امشب آخرین شبی بود که در کربلا بودیم و باید با امام حسین ع و شهدای کربلا وداع می کردیم بعد از ظهر نیز به سمت حرم رفتیم.
دیدار با رئیس جمهور کشورمان:
خیابان ها مملو از مامور بودند اینجا لباس مامورین رنگارنگ است انسان اصلا متوجه نیست کدام پلیس شهربانی است یا راهنمایی و رانندگی و یا ارتشی، من گفتم دوستان فکر کنم خبرهایی هست باز دوباره گفتم قرار بود رئیس جمهور کشورمان به عراق بیاید شاید به خاطر این باشد ناگهان چند ماشین شاسی بلند که افرادی با کت و شلوار کنار آنها بودند از سمت غرب حرم حضرت عباس ع آمدند و من با گوشی تلفن می خواستم فیلم برداری کنم که یک مامور مسلح عراقی با اخلاقی تند جلو آمد و گفت: آقا، آقا، قدغا، ممنوع، من از خیر فیلم برداری گذشتم خودروها رفتند و در کنار درب حرم حضرت عباس متوقف شدند من کنار خیابان علقمی ایستاده بودم یک عراقی نزد من آمد و با رویی گشاده احوال پرسی به زبان فارسی کرد من گفتم اهل کجایی؟ گفت: کربلا گفتم: خوش به سعادتت، راستی فارسی خوب حرف می زنی گفت: نه زیاد بلد نیستم. سپس گفت: آقای روحانی قبل از اینجا در حرم امام حسین ع بودند سپس ادامه داد کربلا اکنون خیلی امن شده هر وقت از شبانه روز می توانی بیرون بیایی، ولی قبلا نا امنی بود و گفت: اکثر این دستفروش ها را می بینی از شهرهای دیگر آمده اند بیکاری اینجا خیلی زیاد است در حین گفتگو بودیم که دوباره خودروهای شاسی بلند دیگری نمایان شدند که نیروهای مسلح زیادی اطراف خودروها می دویدند معلوم بود آقای روحانی داخل یکی از این خودروهاست چون همگی شیشه های دودی داشتند چیزی نمایان نبود بالاخره خودروها درکنار حرم ایستادند و ما آقای روحانی را دیدیم که از یک در مخصوص که به زائرین اجازه ورود نمی دادند وارد حرم حضرت عباس ع شد جمعیت زیادی از زائرین و مردم عراق در خیابان جمع شدند و اکثرا هم فیلم برداری می کردند بعد ده دقیقه آقای روحانی بیرون آمدند و جمعیت به ایشان ابراز احساسات کردند و او نیز با لبخند دست تکان داد و با همراهان سوار خودرو شدند و رفتند ما نیز به سمت حرم امام حسین ع رفتیم و نماز و دعا خواندیم سپس نماز جماعت را در حرم حضرت عباس ع خواندیم و به هتل برگشتیم و زود غذا خوردیم دوباره به سمت حرم برگشتیم چون قرار بود امشب با امام حسین ع و حضرت عباس و یاران با وفایش وداع کنیم شب تلخی بود یک خوشی که داشت این بود فردا به سامرا و کاظمین باید می رفتیم در کنار در حرم حضرت عباس ع دوباره من دیدم ساعت نه شب خودروهای شاسی بلند دوباره آمدند با خود گفتم حتما رئیس جمهور مجدد به زیارت آمدند اما در یکی از خودروها که باز شد آقای ظریف وزیر امور خارجه از آن پیاده شدند و به همراه جمعی با عجله به سمت بین الحرمین رفتند من با آقای ظریف سلام علیک کردم ما به حرم امام حسین ع رفتیم و اعمال وداع را به جا آوردیم و سپس به سمت حرم حضرت ابوالفضل ع رفتیم آنجا نیز اعمال وداع را به پایان بردیم قبل وداع من به زیارت حرم حضرت عباس ع رفتم در یک قسمت که مخصوص افراد ویلچری بود حجة الاسلام قرائتی را دیدم که روی ویلچری نشسته و و کتابی در دست داشتند و اشکریز بودند باز این شعری از ابوسعید ابوالخیر یاد آوردم:
چون شب برسد ز صبح خيزان ميباش چون شام شود زاشک ريزان ميباش
آويز در آنکه ناگزيرست ترا وز هر چه خلاف او گريزان ميباش
من ایشان را از برنامه هفتگی درس هایی از قرآن می شناسم چقدر پیر و ویلچرنشین شدند خداوند به ایشان و تمام کسانی که برای این کشور زحمت می کشند طول عمر توام با تندرستی عنایت فرماید. ما مشغول خواندن دعای وداع بودیم که آقای ظریف آمدند و به سمت ضریح حضرت ابوالفضل ع رفتند و بعد زیارت برگشتند و به مردم نیز دست تکان دادند من نیز بعد برای آخرین بار حرم حضرت عباس را زیارت کردم مگر آدم از این زیارت ها سیر می شود شب ساعت دوازده بود که در مسیر دوباره به دو مقام دست چپ و راست ابولفضل ع رسیدیم برای آخرین بار این مقام را باز به یاد سقا زیارت کردم این ابیات از مرحوم انور اردبیلی خواندم:
دولسا هر بیر گوزه قان لختسی گورمز قاباقی سندیرار شخصی مسلّم قولونون اولماماقی
یخلان وقیتده بند اولسا رکابه ایاقی
ترجمه:{اشاره به حضرت عباس} اگر به هر چشم لخته های خون وارد شود نابینا می شود شخصی که دست نداشته باشد می شکند اما مصیبت تلختر هنگامی که با صورت از اسب به زمین می خورد پایش به به رکاب اسب گیر کرده باشد. سه مصیبت آخرین لحظات حضرت را بیان می کند و چقدر با این اشعار گریستم.
مدیر کاروان گفت: چون صبح فردا قرار است به سامرا برویم و آنجا نیز از نظر امنیت بمانند کربلا و نجف نیست صبح دیگر نمی توانید به حرم بروید و سریع ساک های خود را ببندید و اکنون به سالن انتظار هتل بگذارید و صبحانه را نیز داخل اتوبوس خواهیم خورد.
چهارشنبه 22/12/97 به سمت سامراء
صبح ساعت شش بعد از اقامه نماز به راه افتادیم راه برعکس سایر راه ها نیروهای مسلح زیادی در جاده ها مستقر بودند آثار گلوله ها و تخریب برخی مکان نشان می داد داعش و اشغالگران تا کجاها آمده بودند بالاخره به سامرا رسیدیم در خیابانی پیاده شدیم که پشت بام ها سنگر بندی شده بود و آثار گلوله ها بر روی درب منازل کاملا مشهود بود محل رعب انگیزی بود شبیه شهرهایی مثل خرمشهر در زمان اشغال عراق بود آقای قاسمی گفت: اهالی را برای امنیت بیشتر حرم از این محل به اجبار کوچاندند و فقط نظامی ها اینجا حضور دارند چند صد متری پیاده رفتیم گنبد حرم امامیین عسگریین نمایان شد چه زیبا بود یاد بمب گذاری سوم اسفند سال 1384اینجا افتادم داخل حرم رفتیم ضریح را زیارت کردیم داخل ضریح جدا از مزار امام هادی و امام حسن عسگری، مزار نرگس خاتون مادر امام زمان، مزار حکیمه خاتون دختر امام جوادع، مزار حسین بن علی ع برادر امام عسگری، مزار ابوعبدالله جعفربن علی ع برادر امام عسگری ع، مزار سمانه مادر امام هادی ع و مزار داوود بن قاسم از نوادگان جعفرطیار است. سپس به سرداب محل غیبت امام زمان عج رفتیم و آنجا نیز یک مسجد بزرگ ساخته بودند نماز خواندیم. آمدیم محوطه یک عکس یادگاری انداختیم متاسفانه اینجا درب سرویس های بهداشتی را بسته بودند و به مکان دیگر راهنمایی کردند آنجا نیز مملو از نظامیان بودند و آن سرویس بهداشتی نیز مشکل آب داشت و زائرین اینجا متحمل زحمت شدند یک مامور عراقی که ما را حفاظت می کرد هر از گاهی تا رسیدن به اتوبوس می خواست که بگوید متفرق نشوید می گفت: تجمع، تجمع. سپس به سمت حرم سید محمد ع رفتیم
مرقد امامزاده سید محمد ع:
سید محمد فرزند اول امام حسن عسگری و عموی امام زمان ع می باشد ایشان در سال 252هجری برای دیدار با پدر به سامرا آمدند اما هنگام بازگشت در شهر بلد دارفانی را وداع گفتند. آرامگاه و ضریح باشکوهی داشتند ناهار را در رستورانی در محوطه آن امامزاده خوردیم و سپس به سمت شهر کاظمین حرکت کردیم
در شهر کاظمین
عصر هنگام به کاظمین رسیدیم اتوبوس با فاصله زیاد از حرم توقف کرد همان جا مامورینی سر خیابان ایستاده بودند و ساکهای ما را بازرسی کردند البته مدیر کاروان گفته بود چون فقط یک شب در هتل می مانیم و صبح زود به سمت مرز ایران حرکت می کنیم و وسایل های اضافی را با خود نیاورید اما مگر گوش یک عده بدهکار است لذا در ایست بازرسی مجبور شدند تمام وسایل ساک خویش را بیرون ریخته و دوباره جمع آوری کنند گنبد های حرم حضرت موسی بن جعفر ع ( باب الحوائج) و امام نهم حضرت محمد تقی ع خودنمایی می کرد به داخل هتل رفتیم هتل مشرف به حرم بود و تا داخل حرم چند متری فاصله داشتیم لذا چون به اذان مغرب و عشا نزدیک بودیم با عجله رفتیم و خود را به نماز جماعت که در محوطه حرم خوانده می شد رساندیم و از این فیض بی نصیب نماندیم و بعد به هتل برگشتیم و اتاق خود را مشخص و در رستوران شام خوردیم و از آنجا که هتل و حرم از هم فاصله ای داشتند زیارتنامه را پشت دیوار حرم خواندیم چون داخل حرم شلوغ بود و بعد به داخل حرم رفته و ضریح را زیارت کردیم یکی از خدام حرم نیز به زبان عربی داد می زد زائرین مواظب جیب های خود باشند که سارقین در کمینند در داخل حرم مزار دو دانشمند برجسته اسلام یعنی ابن قولویه و شیخ مفید قرار داشت. پسر بچه ای نیز بر دوش پدرش سوار بود و مدام زائرین را به فرستادن صلوات ترغیب می کرد بعد از انجام اعمال زیارت بیرون آمدیم بسیار خسته بودیم اطراف حرم مملو از دست فروش بود ولی آنها تند تند مشغول جمع آوری اجناسشان بودند که بروند و اینجا حرم را نیز ساعت دوازده شب می بستند چون امنیت کمتری داشت و در اذان صبح باز می کردند و نزدیک حرم به مزار دو بزرگواری رفتیم که خیلی در رابطه با آنها شنیدیم مزار قبلی سید رضی و سید مرتضی علم الهدی وجود دارد که بعدها به کربلا انتقال یافتند. و نکته جالب که شیخ مفید شبی خواب دیدند که حضرت فاطمه س دو فرزند خویش( امام حسن ع و امام حسین ع) را نزد او آوردند تا علم بیاموزند و صبح فاطمه، مادر سید رضی و سید مرتضی دو فرزند خردسال خویش را جهت تعلیم نزد ایشان آوردند و در رابطه با کنیه علم الهدی، شبی ابو سعید محمد، وزیر القادر بالله خلیفه عباسی در خواب مولا علی ع را مشاهده کردند و امام علی ع به وی گفتند: که به سید مرتضی بگو تا برایت دعا کند تا بیماریت بهبود یابد وی نامه ای به ایشان نوشت و در آنجا سید را علم الهدی (پرچم هدایت) نامید. از آنجا به هتل برگشته و صبح جهت آخرین زیارت و اقامه نماز به حرم رفتیم صبح هوا خیلی سرد بویژه آن که چون داخل حرم جایی پیدا نکردیم مجبور شدیم نماز را بر روی سنگ فرش سرد اقامه کنیم یک روحانی آمد و گفت: زائرین نروید که اینجا از طرف بعثه مقام معظم رهبری برنامه عزادرای و سینه زنی داریم کمی ایستادیم اما چون مدیر کاروان ما می گفت اتوبوس سر خیابان ایستاده سریع به هتل رفته و پیاده به سمت جایگاه اتوبوس ها رفتیم قرار بود ساعت 8 صبح ما در مرز باشیم اما سه نفر از مسافرین نیامدند و همه اتوبوس هایی که قرار بود به مرز بروند رفتند و تنها اتوبوس ما باقی ماند بعد دو ساعت با تلفن همراه آنها پیدا شدند یعنی تلفن همراه خود را روشن و با مدیر تماس گرفتند. آنها اشتباهی به مسیر دیگری رفته بودن خیلی عذرخواهی کردند ما هم چیزی نگفتیم بالاخره به مرز آمدیم و دوباره به گذرنامه های خود مهر خروج دادیم زدند در مرز هوا طوفانی بود گاری دستی هایی بودند که آقایی می گفت: ساک های خود را روی آنها بگذارید که رایگان است اما آنها می گفتند یک انعام به ما بدهید من پنج هزارتومن دادم چون پیرمردی که چرخ را می راند خیلی از فقر و نداری خود گفت و بعد وارد خاک کشورمان شدیم.
هزار افسوس
هزار افسوس که مثل این که یک هفته را در عرض چند دقیقه خواب دیدیم افسوس که از حرم مولا علی و اهل بیتش جدا افتادیم و باز افسوس از اینکه عده ای حسرت می خوردند ای کاش آن پارچه را می خریدیم ای کاش سر ده هزارتومان فلان کالا را زمین نمی گذاشتیم و یا زیاد می خریدم و…
پویش سوغات اربعین با هدف به تصویر کشیدن راهپیمایی اربعین و نمایش اجتماع عظیم مسلمانان و خلق این رویداد جهانی در قالب های فیلم، عکاسی، کلیپ. شعر، دلنوشته و خاطره، خوشنویسی و نقاشی برگزار میگردد.
021-67641716
Culture@jdsharif.ac.ir
تهران، بلوار اکبری، کوچه شهید قاسمی، سازمان جهاددانشگاهی صنعتی شریف