تماس با ما
در صورت بروز هرگونه سوال یا مشکل میتوانید با ما در ارتباط باشید
بسمه تعالی
دلنوشته اربعینی با اسم انگشتر کربلایی(398کلمه)
ازاربعین پارسال که برگشتیم،دلهره ی اربعین بعدی راداشتم. .آخرهرچه دارم ازحسین است. شخصیتم،آبرویم،کارم،درسهایم،ارتباطاتم،اصلا زندگی من بامولایم حسین معناشده است.من بودم و زندگی روزمره ام.من بودم و کارهایم،درسهایم،ارتباطاتم.اما باهمه اینها درگوشه ی ذهنم کربلای اربعین پاک نمی شد.انگاراین گوشه گیری عادت کربلاهایم شده است.کربلا دغدغه هرروز وهرشبم می شود تاواقعا بشود.واقعا امضا بشود.تاواقعاخودم رادرمسیرش،درحریمش ببینم.این فکر و دلهره بامن کاری کرد که هرموقع دست به دعا برمیداشتم نیم نگاهی به کربلای اربعینم داشتم. حتی اشاره ای کوتاه. گاهی مداح و سخنران کارم را راحت میکردند وحرف دلم را میزدند.ذوق داشتم به قلب پاک آن جمع کربلای من هم امضا بشود.
بزرگی گفت کربلای همه دست یک دختر است، دخترسه ساله امام حسین(ع). درمجلسی
گفت گر دخترکی پیش پدر نازکند
گره کرب بلای همه را بازکند
این شعرگوشه ذهنم جاگرفت و نورامیدی روشن شد. دلهره رنگ باخت.
این شعررا برلب داشتم تااینکه همسرم انگشترعقیقی به من هدیه داد. حقیقتاذوق این بارم قابل نوشتن نیست. روی انگشتر باخطی زیبا نوشته بود«یارقیه».
انگار مسیرگدایی برایم مشخص شد. به عینه دیدم بایددرِکدام خانه رابزنم. باید ازهمان کسی کربلا میخواستم که خودش جامانده بود.این خودش روضه ای بود.اما نیت کردم کربلایم راکه داد،تک تک قدم هایم را بیادش باشم.
عهدبستم که خانوم جان می رویم تا همراه عمه ی شماباشیم،تا تسکینی برای قلب عموسجاد شما باشیم.اگراذن قدم گذاشتن دراین راه بدهیدمی رویم تادور بابایتان باشیم. ما بجای شما دور سر بابایتان می گردیم. من بلاگردانش می شوم خانوم جان.
روضه نمی رفتم مگر با آن انگشتر.انگشتر را باخودم به مشهد بردم. در رواق امام خمینی پای روضه ی حضرت رقیه انگار رعشه ای به دلم افتاد. حس کردم که گرفتمش.حس کردم مهرخاتم پای کربلایم خورد. فهمیدم هرچه هست زیر سرخانوم سه ساله و آقای امام رضاست.
بازار رفتم و کوله ای تهیه کردم.این اطمینان ازرفتن،بخاطرِداشتن چنین کریمانی جای تعجب نداردو من ازمشهدش کربلایی شدم.
چشمی بهم زدم و ازسرمای زیاد ازخواب بیدارشدم و دیدم دور و برم زائران چنان بخواب رفته اند انگارکوهی را جابجاکرده اند.بیرون که آمدم گرمای عجیبی به تنم خورد. ازمحوطه که خارج شدم دیدم زائران دارند پیاده به سمت کربلامی روند. هرچه نگاه میکردم انتهای جمعیت رانمی دیدم.قیامت برایم تداعی شد. درفکرم سیر میکردم که صدای مای بارِد راشنیدم. جستم وآبی گرفتم و کمی به صورتم زدم. حالم که کمی جاآمد،نگاهی به دستم کردم و انگشتر یارقیه رادیدم وتابرگشتم نگاهم افتادبه شماره ی عمود. من عمود۲۸۶موکب امام رضا(ع)بیاد حضرت رقیه (س).
گوشه ذهنم فکررقیه بودودرگوشم صدای صلوات خاصه امام رئوف.
پویش سوغات اربعین با هدف به تصویر کشیدن راهپیمایی اربعین و نمایش اجتماع عظیم مسلمانان و خلق این رویداد جهانی در قالب های فیلم، عکاسی، کلیپ. شعر، دلنوشته و خاطره، خوشنویسی و نقاشی برگزار میگردد.
021-67641716
Culture@jdsharif.ac.ir
تهران، بلوار اکبری، کوچه شهید قاسمی، سازمان جهاددانشگاهی صنعتی شریف