دلم تنگ شده… تنگِ آجرهای زرد، تنگِ سقاخانههای قدیمی، تنگِ صدای زمزمههای عاشقانهای که زیر گنبد طلا گم میشوند. دلم آنجاست؛ کنار حرمی که نفسهایش بوی بهشت میدهد، کنار ضریحی که هر ذرهاش یادگار عشق است.
امسال هم نشد… نشد که پابرهنه روی سنگهای داغ کربلا راه بروم، نشد که اشکهایم را با آب فرات قاطی کنم، نشد که زمزمه کنم: *«یا حسین… یا ابوالفضل…»* و صدایم در هیاهوی عشق گم شود.
اما میدانم، حتی از این دوریها هم، دل ما به کربلا بسته است. همین که اشک چشمهایت هنگام ذکرشان گرم میشود، همین که دلت هوای زائر شدن دارد، نشانهی همان پیمانی است که روحمان با حسین (ع) و عباس (ع) بسته.
شاید امروز نتوانستم به زیارت بیایم، اما دعایم همراه زائران است. همنفس با آنها میگویم:
*«اللهم ارزقنی زیاره الحسین علیه السلام فی عامي هذا و کل عام…»*
کربلا همیشه در قلب ماست، حتی اگر هزار فرسخ دور باشیم.
*به امید دیدار در دشت نینوا…*
✿━───━✤━───━✿
برای تو که امسال نرسیدی اربعین…
میدانم دلت شکست چون نتوانستی به کاروان عشق بپیوندی.
اما بدان فاصلهها برای عاشقان، فقط یک عدد است.
همین که دلت خواست، پایت نَکَند،
همین که اشک ریختی، دعا کردی،
ثابت کردی زائرِ راستینی.
کربلا فقط یک مکان نیست؛
هرجا نامِ حسین(ع) را زمزمه کنی،
آنجا کربلاست.
*حسین(ع) میداند…
حتی وقتی سکوت میکنی.*