یا حسین
اگرچه گفتهاند که در تلفظ نامت لبخند ضرورتی است
اما نمیدانم چرا در من چشمه اشک را می شوراند و بغضم را سرشار میکنند
سد پلک هایم را در هم میشکند گونه هایم را شیار میاندازند
الا ای ذبیح ظهر و مسیح عصر
تو که مفهوم تشنگی را خوب می دانی
منتشنه زیارت توام
بیتاب آن غبار معطرم که بر چهره ی زائران اربعین به خاکبوسی درگاهت می رسد
ریز گرد هایی که رشک خورشید و ماند
ه می دانم دستم به بلندای دامن اجابت نمی رسد
اما دست از دامن التماس برنمی دارم تا سرانجام به
احرام غبار آن ب حرم مشرف شوم
وبه طواف آن شهید حج نا تمام نایل گردم
اربعین چله گاه ارباب سلوک است
و من بازمانده ی غریب سالکان طریقت این را هم
و آهم همیشه در بدرقه راهیان سعادتمند این شاهراه از آنان پیشی میگیرد!
گویی ندایی درونی او را به خودش می خواند
چگونه است من که بی نام علی قلم بر کف نگرفته ام
هنوز نتوانستم با یک یا علی قدم در این مسیر شوق انگیز بگذارم کلاه فحر بر آسمان بیندازم
یاحسین
عکاسان عادتا و غبار شیشه لنز پاک میکنند
اما من دوربینم به غبار راه اربعین نیازمند است
تا شفاف شود
عکاسان دنبال زاویههای دست نرسیده اند
اما من مشتاقم تا دست به زاویه های شش گانه ضریح تو برسانم!
و زاویه هایی که هر روز هزاران تن به آن دست سایده و تبرک یافتهاند
یا حسین
من عکاسم
اما مهارت چندانی ندارم که از این فاصله ی دور تو را با اون شکوه و جلال در چارچوب قاب بر آورم
دست مرا هم بگیر تا لبخند تو از فاصله نزدیک به تصویر در آورم
یا حسین
اشکهایم لنز دوربین را مات کرده است!
این مات حیران را به پناه امن خود راه ده !
آمین
زلیخا بنی ایمان
شیراز