روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

مهناز افشاری – 2025-10-04 05:51:55

مسافر عشق

هر قدم که بر خاک مسیر می‌گذارم، انگار هزاران قصه عاشقانه در دل زمین نجوا می‌کند. اینجا، در راه اربعین، نه فقط پاهایم که قلبم هم راه می‌رود، راهی که به سوی نور و آرامشی بی‌کران می‌رود. هر نفسی که می‌کشم، هوای عشق حسین (ع) را به جان می‌پذیرم، هوایی پر از عطر وفا و اشک و امید.

در میان جمعیت بی‌کران زائران، چشم‌ها پر از قصه‌های ناگفته است؛ هر نگاه، حکایتی است از دلتنگی، از درد دوری و از عشقی که هیچ فاصله‌ای نمی‌تواند کم‌رنگش کند. دست‌هایی که بی‌صدا به هم می‌رسند، نوازشگر دل‌های خسته‌اند، و لبخندهایی که در عمق وجود شکوفا می‌شوند، سخن از پیوندی جاودانه می‌گویند.

خستگی‌ام دیگر مهم نیست؛ وقتی صدای ذکر و دعا، مثل نسیمی نرم، بر جانم می‌وزد، احساس می‌کنم سبک‌تر می‌شوم. اشک‌های بی‌صدا روی گونه‌ام می‌چکد، نه از غم، بلکه از شکوه عشقی که جانم را روشن کرده. این راه، جاده‌ای است که در آن رنج و اشتیاق به هم گره خورده‌اند، و من، در هر قدم، خودم را در آیینه‌ای از عشق بی‌انتها می‌بینم.

شب که می‌آید، آسمان پرستاره همچون گنبدی از نور، پناه‌گاه دل‌های عاشق می‌شود. زیر این سقف بی‌کران، صدای دعاها چون ترانه‌ای جاودانه در فضا می‌پیچد و دل‌ها را به هم پیوند می‌دهد. در این لحظات، از جنس خودم دور می‌شوم و می‌فهمم که در مسیر حسین (ع)، همه ما یکی‌ایم؛ زائرانی با دل‌هایی بزرگ‌تر از هر مرز و فاصله.

وقتی گنبد حرم را در دوردست می‌بینم، انگار آتش درونم شعله‌ور می‌شود. قلبم می‌کوبد، و اشک‌ها بی‌اختیار جاری می‌شوند؛ اشک‌هایی از شوق، از آرامش، از عشق بی‌پایان. هر قطره، یک عهد تازه است؛ عهدی برای زندگی با عشق، برای ایستادن در برابر ظلم، برای ادامه دادن راهی که حسین (ع) آغاز کرد.

این راه، زیباترین سفر است؛ سفری که از جان می‌گذرد و به قلب می‌رسد. سفری که یاد می‌دهد چگونه عاشق باشی، چگونه صبر کنی، و چگونه با دلی شکسته، زندگی را دوباره بسازی. و من، با دل پر از عشق، می‌دانم که بازگشت من از این مسیر، آغاز زندگی‌ای نوست، زندگی‌ای که با نام حسین (ع) جان گرفته است.

 

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.