روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

ابراهیم شریفی – 2025-09-07 10:01:32

قلب زمین، اینجا می‌تپد

سیل خروشان جمعیتی که پهنه‌ای به وسعت بیش از صدها کیلومتر را تسخیر کرده‌اند و با گام‌های استوار خود مشق عشق و محبت می‌کنند و تو زمانی که خود را در میان این سیل جمعیت رها شده می‌بینی و از هر گوشه فریاد «لبیک یا حسین» را می‌شنوی، احساس می‌کنی که دیگر حسین(ع)تنها نخواهد ماند و زیر لب زمزمه می‌کنی: العجل یا منتقم.
اگر پا در مسیر پیاده روی اربعین بگذاری، خیلی زود متوجه می‌شوی که تمام اجتماعات شیعیان در سراسر دنیا، نسبت به این اجتماع عظیم، مانند قطره‌ای در میان دریاست و گویا خود اهل‌بیت چنین طراحی کرده‌اند که در ایام اربعین نبض زمین و زمان در مسیر نجف تا کربلا بزند.
اینجا در کرب‌وبلا تو به روشنی می‌بینی که اینجا قلب زمین زیر پای زائرانی که بیشترشان به دلیل گرفتگی یاکوفتگی عضلات به سختی گام بر می‌دارند، با تواضع و احترام می‌تپد.
قرار نبود بروم زیارت اما دلم پر می‌زد. قرار نبود؛ چون نه ویزا داشتم نه پاسپورت و نه حتی پول و وقت کافی برای سفر. اما گویا امام سلامم را که با دل شکسته دادم پذیرفت و با ماشین پدرم راهی خاک کربلا شدم.
به جهت تصوری که از ازدحام زوار و دشواری سفر در ایام اربعین در ذهنم بود، نگرانی ها و تردیدهایی داشتم.
از شهر مهران تا مرز عراق حدود ۱۲ کلیومتر فاصله است و این جاده مملو از جمعیتی بود که به علت نبود وسیلۀ نقلیه، پیاده به سوی مرز در حرکت بودند. گاهی یک نیسان باری می آمد و عده‌ای سوارش می شدند.
پس از طی چند کیلومتر نیسانی رسید و عده‌ای بسویش هجوم آوردند و من هم یکی از آنها بودم و با هر زحمتی بود به نیسان آویزان شدم که در حدود سه کیلومتری مرز ما را پیاده کرد. مابقی راه را پیاده رفتم. وارد پایانۀ مرزی شدم . بالخره وارد خاک عراق شدم و ..
تا چشم کار می کرد جمعیت بود و مسیر پیاده‌روی را برای اولین بار می‌دیدم. همه چیز برایم تازه و عجیب بود، حال خودم، مهمان‌نوازی اعراب، موکب‌های فراوان در راه، بادیه نشینی که نذرش پخت همان نانی بود که بلد بود و داغ داغ دست‌مان می‌داد.
قدم به قدم نذری‌های رنگارنگ و جور واجور در موکب‌های ایرانی و عراقی… از همه مهم‌تر چشیدن طعم مهمان‌نوازی و غریب‌نوازی علمدار کربلا که هنوز بعد از چند سال یادش در افکار و قلبم زنده و تداعی می‌شود.
روز اول پیاده روی خیلی سخت بود و حس می کردم جسمم آسیب زیادی می‌بیند؛ به ویژه پاهایم، اما وقتی فکر می کردم به دیدن چه کسی می روم، همۀ آن ناگواری ها را فراموش می کردم. توی راه همه چیز رایگان بود غذا، آب و هر چیز دیگری! برایم جای تعجب داشت.
زائران اربعین اکثرا در این مسیر، دعا و مناجات می‌کنند. آنها نمازهای خود را با خلوص بیشتری به جا می‌آورند و از فضای معنوی اطراف خود بهره‌مند می‌شوند.
بسیاری از آنان تجربه‌هایی از نوع تجدید ایمان و تقویت اعتقادات دینی خود را بازگو می‌کردند و گویا اربعین حسینی تنها یک مراسم تاریخی نیست. بلکه یک سفر روحانی است که در آن در هر قدم بیشتر به خداوند نزدیک خواهیم شد.
مسیر کربلا را پرسیدیم، که گفتند از حرم امیر المؤمنین (ع) تا حرم امام حسین (ع) ۱۱۰ کیلو متر و بعضی‌ها هم می گفتند حدود هشتاد کیلومتر است.
ماشین هایی بودند که مسافران را برای کربلا سوار می‌کردند. از برخی زائران که قبلا هم آمده بودند پرسیدیم مگر قرار نیست پیاده این مسیر طی شود؟ جواب دادند چرا، ولی نه همۀ مسیر.
چند کیلومتر مانده به کربلا پیاده می شویم و باقی ماندۀ راه را پیاده می‌رویم. تصمیم گرفتم تا توان دارم و پاهایم همراهی می کنند، پیاده راه را طی کنم.
زائران را که می‌دیدم هم در حال حرکت بودند. چنان آمادگی در خودم احساس کردم که گویی هزار کیلو متر هم باشد، با عشق به امام حسین(ع) این مسیر را طی می‌کنم. پس از طی چند کیلومتر، دیدم در کنار جاده، حسینیه‌ها و چادرهایی به نام موکب برپاست که از زوار پذیرائی می‌کنند.
در این موکب‌ها افرادی که در خدمت عاشقانه به زوار سید شهیدان عالم، سر از پا نمی‌شناسند و برای خدمت به زوار از هم پیشی می‌گیرند.
خلاصه اینکه پیاده پیاده تا رسیدن به خورشید رفتیم و …

ابراهیم شریفی

دسته بندی


7 نظر

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.